جدول جو
جدول جو

معنی دراشکفت - جستجوی لغت در جدول جو

دراشکفت
(دَ اِ کَ)
دهی است از دهستان گازۀ بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 18هزارگزی شمال باختری سپیددشت با 100 تن سکنه. آب آن از سراب ایروه و راه آن مالرو است. غار بزرگی در این آبادی وجود دارد. ساکنان آن از طایفۀ فولادوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
شکاف، شکافته، شکاف و رخنه در زمین یا کوه، غار
فرهنگ فارسی عمید
دهی است در مشرق کوه گیلویه، به سه فرسنگی از جنوب دراهان و به سه فرسنگی از شرق فهلیان
لغت نامه دهخدا
(لُمْ دَ / دِ)
بازناشده. ناشکفته. شکفته ناشده:
گلی بود در بوستان ناشکفت
همان نرگسی در چمن نیم خفت.
نظامی.
بنفشه چو در گل بود ناشکفت
عفونت بود بوی او در نهفت.
نظامی.
رجوع به ناشکفته شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کِ)
در بیت زیر به معنی بی محابا، بی ملاحظه:
ناگهانی خود عسس اورا گرفت
مشت و چوبش زد ز صفرا ناشکفت.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ دَ)
شکفتن گل را گویند. (جهانگیری). شکفتن گل را گویند. شکفت و شکوفه و بشکوفه و اشکفیده واشکوفه مأخذش از اینجاست چون واو و فا تبدیل یابندبمعنی شکفته است. (انجمن آرا). باز شدن غنچه و گل
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
عجب. (جهانگیری). عجب و آنرا شکفت نیز گویند و در مقام تعجب شکفتا نیز گویند مانند ای عجب و عجب او شکفتید یعنی در عجب افتاد و بر این قیاس شکوفیدن یعنی شکفته شدن و در شکفت ماندن و رشیدی شکوف بضم بمعنی شکافنده آورده چنانکه اسدی گوید:
قلا دید در لشکر افتاده توف
از آن پهلوان جمله صف را شکوف.
هم شیخ سعدی گفته:
که لشکرشکوفان مغفرشکاف
نهان صلح جستند و پیدا مصاف.
(انجمن آرای ناصری).
و رجوع به شگفت و اشگفت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
غار. (جهانگیری). غار و رخنۀ کوه و اصل درآن شکاف و شکافته بوده. (انجمن آرای ناصری). مغاره وغار و رخنۀ کوه. (ناظم الاطباء). شکفت:
برون آمد ز دروازه شتابان
نهاده روی زی اشکفت دیوان.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(دَ اِ کَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بوشهر، واقع در 4500هزارگزی جنوب خاوری بوشهر و 2هزارگزی راه شوسۀ شیراز به بوشهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ اِ کَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، واقع در 8هزارگزی جنوب خاوری چرداول و 5هزارگزی باختر راه مالرو شیروان. آب آن از رود خانه چرداول و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ اِ کَ)
دهی است از دهستان مرغا بخش ایذۀ شهرستان اهواز، واقع در 42هزارگزی جنوب باختری ایذه، با 185 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ اِ کَ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقعدر 70هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالروشادآباد به عباسی با 130 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
بی تانی فورا: ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا ناشکفت. (مثنوی لغ) توضیح در لغت. بمعنی بی محابا و بی ملاحظه آمده. شکفته نشده باز نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
عجب شکفتن گل را گویند شکفتن گل را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
((اِ کَ))
شکاف، رخنه، غار، کهف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
غار
فرهنگ واژه فارسی سره