جدول جو
جدول جو

معنی درازریش - جستجوی لغت در جدول جو

درازریش
(دِ)
آنکه لحیۀ طویل دارد. ریش بلند. طویل اللحیه. بزرگ ریش. ریش تپّه. ریشو. بلمه. لحیانی. ألحی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مأمون مردی بود... دراز ریش. (مجمل التواریخ و القصص). رجل اسحلانی ّ و سیحفانی ّ و سیحفی ّاللحیه، مرد درازریش. (منتهی الارب). عنافش و عنفش و عنفشیش اللحیه، مرد انبوه و دراز ریش. (منتهی الارب) ، احمق و ابله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درازگوش
تصویر درازگوش
خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، حمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درازکش
تصویر درازکش
حالتی از قرار گرفتن بر روی زمین، به خصوص در موقع تیراندازی، که به سینه روی زمین می خوابند و پاها را دراز می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
جمع واژۀ دراعه. رجوع به دراعه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ پَ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 9هزارگزی غرب میان آباد و 5هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 132 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، پنبه و میوه، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
درویش. و گدایی که به در خانه ها به گدایی رود. (برهان). گدا که به در خانه ها رود و گدایی کند. (از آنندراج) (انجمن آرا). درویش. گدا. مفلس. آواره. (ناظم الاطباء) ، کوزه. (برهان). قلقلک، آوند درازگردن. (ناظم الاطباء) ، کاسه. (برهان). پیمانه و ساغر و پیاله و کاسه. (ناظم الاطباء) ، خشت پخته. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان ایذه بخش ایذۀ شهرستان اهواز، واقع در 57 هزارگزی باختر ایذه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام رودی است در ترکستان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کشیده روی. مخروطالوجه. (دهار). درازرخسار
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دراج. رجوع به دراج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دراویش
تصویر دراویش
جمع درویش
فرهنگ لغت هوشیار
الاغ، حمار، خر، خرگوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
الأطول
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
Longest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
le plus long
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
el más largo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
самый длинный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
am längsten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
найдовший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
najdłuższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
最长的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
o mais longo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
সবচেয়ে দীর্ঘ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
سب سے لمبا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
ยาวที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
mrefu zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
il più lungo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
最も長い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
הארוך ביותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
सबसे लंबा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
yang terpanjang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
langste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درازترین
تصویر درازترین
가장 긴
دیکشنری فارسی به کره ای