جدول جو
جدول جو

معنی دراءه - جستجوی لغت در جدول جو

دراءه
(تَ یَ)
مصدر درء است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به درء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درایه
تصویر درایه
درایت، در حدیث، علمی که دربارۀ احادیثی که از پیغمبر اسلام نقل کرده اند بحث می کند تا معلوم شود کدام یک درست و کدام نادرست است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراکه
تصویر دراکه
نیک دریابنده
فرهنگ فارسی عمید
از آلات جنگی که سپاهیان در پناه آن به طرف دشمن یا به جانب حصار حمله می کردند، دبابه، دوچرخه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراژه
تصویر دراژه
نوعی قرص با روکشی از مواد قندی، نوعی شکلات پوشش دار شبیه قرص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراعه
تصویر دراعه
جامه ای که جلوی آن باز باشد، جبه، قبا، جامۀ بلندی که مشایخ و زهاد بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ را رَ)
دوک. (منتهی الارب). دوک پشم. (مهذب الاسماء). دوکی که بدان پشم ریسند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَ)
غلطیدن. (از منتهی الارب). و رجوع به درباء شود
لغت نامه دهخدا
ابن محمد العری. صاحب مجمل التواریخ و القصص وی را از دشمنان آل برمک و در عداد فضل ابن ربیع دانسته است، اما مرحوم بهار در تحقیق صحت ضبط نام این مرد می نویسد: کذا؟ و نامی شبیه به این نام در تواریخ دیده نشد. (مجمل التواریخ و القصص ص 345 و حاشیۀ آن)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / رِ)
دیوث و قلتبان. (برهان). کشخان و غلتبان. (جهانگیری) :
به هیچ نامه و رقعه سلام ما ننوشت
زهی دراره زن روسبی لوطی کار.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(تَ طَهَْ هَُ)
مصدر دیگر خرء است. رجوع به خرء در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
به لغت هندی شراب انگوری را نامند
لغت نامه دهخدا
(دُرْ را جَ)
دراج. (منتهی الارب). رجوع به دراج شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را جَ)
گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال. گردونچۀ کودک، حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب) ، آلتی است از آلات حرب و آن چنان باشد که غراره از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن شوند تا به دیوار قلعه رسند و در قلعه نقب زنند، دو برج بزرگ که به طرفین دروازۀ قلعه می سازند. (غیاث). پاسبانان در آن دو برج منزل سازند:
دراجۀ حصارش ذات البروج اعظم
دیباچۀ دیارش سعدالسعود ازهر.
خاقانی.
یتاقی به آمد شدن چون خراس
نیاسود دراجه ازبانگ پاس.
نظامی.
دراجۀ قلعه های وسواس
دارندۀ پاس و نیز بی پاس.
نظامی.
دراجۀ مشتری بدان نور
از چشم تو گفت چشم بد دور.
نظامی.
در بیت ذیل از نظامی می نماید که به معنی اول باشد:
منم دراجۀ مرغان شب خیز
همه شب مونسم مرغ شب آویز.
نظامی.
، دوچرخه در تداول امروز عرب زبانان
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ)
علف ریزۀ خشک یا ریزۀ خشک هر چیز از شورۀ گیاه و درخت و تره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ / دُ مَ)
خارپشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَذْ ذی)
گام نزدیک گذاشتن خارپشت و خرگوش در شتاب روی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهسته و نرم رفتن شتر. (از منتهی الارب). درم. درمان. و رجوع به درم و درمان شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را کَ)
دراکه. دریافت کننده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- قوه دراکه، قوه دریافت کننده و فهم و عقل و شعور. (ناظم الاطباء) : آدمی را قوه ای است دراکه که منتقش شود در وی صور موجودات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
طراء. رجوع به طراء شود
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ ءَ)
کازۀ صیادان. ج، برء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
سنه براءه، نام سال نهم از هجرت بزمان رسول صلی الله علیه وآله
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
سورۀ براءه، همان سورۀ توبه است و آن سورۀ نهم از قرآن کریم است، میان انفال و یونس. و بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز آن نیست
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
رجوع به برأت شود
لغت نامه دهخدا
(تُ رَ ءَ)
رجوع به تدراء شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را قَ)
یکی دراق. واحد دراق. (از اقرب الموارد). رجوع به درّاق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دراقه
تصویر دراقه
تازی گویش شامی زرد آلو، شفتالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراکه
تصویر دراکه
دریافت دریابنده نیک دریابنده، مدرکه
فرهنگ لغت هوشیار
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درایه
تصویر درایه
دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابه
تصویر درابه
دلیری بر حرب و بر هر کار
فرهنگ لغت هوشیار
آهون بز از جنگ افزارها، روراک، دوچرخه، دو آبام (برج) که دردو سوی دروازه دژ ساخته می شود آلتی است جنگی و آن غراره ایست که داخل آن را از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن حرکت کنند تا بدیوار قلعه رسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراره
تصویر دراره
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراسه
تصویر دراسه
آموزش دادن آموزاندن، گاییدن، دانایی، پژوهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراعه
تصویر دراعه
قبا، جعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراعه
تصویر دراعه
((دُ رّ عِ))
جامه دراز که مشایخ و زهاد به تن کنند
فرهنگ فارسی معین