جدول جو
جدول جو

معنی ددخویی - جستجوی لغت در جدول جو

ددخویی
توحش، جانورخویی، سبعیت، وحشیگری
متضاد: فرشته خویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدخویی
تصویر بدخویی
زشت خویی، تندخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
دورو بودن، نفاق، تزویر، دورنگی، تظاهر به دوستی و پنهان داشتن کینه و دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادجویی
تصویر دادجویی
دادخواهی، عمل دادجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدبویی
تصویر بدبویی
گندیدگی، تعفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
مهربانی، نوازش، تسلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
ملالت، رنجیدگی و آزردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
سخن زشت گفتن، دشنام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بدخوئی. بدخلقی. بدخیمی. زشت خویی. تندخویی. مقابل خوش خویی، نیک خویی. (فرهنگ فارسی معین). رذالت و سؤخلق. (ناظم الاطباء). جحرمه. دغر. دغمره. شنغیره. شیاص. عراره. عرام. عربده. عسر. عکض. عیده. عیدهه. عیدهیّه. معق. وعقه. (منتهی الارب). فظاظت. زعارت. عربده. شراست. شرسفته. شکاست. (یادداشت مؤلف) :
به بی چیزی و بدخویی تازد او
ندارد خرد گردن افرازد او.
فردوسی.
همه جادویی دانی و بدخویی
به ایران گنه کارتر کس تویی.
فردوسی.
بگیتی بر این سان که اکنون تویی
نباید که دارد سرش بدخویی.
فردوسی.
برو گفت گر زآنکه رستم تویی
بکشتی مرا خیره بر بدخویی.
فردوسی.
و غرض در این نه خدمت بود بلکه خواست بنام استاد بونصر چیزی نویسد و از بدخویی و زعارت وی دانست نپذیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 608). و از بدخویی اوبود کی من از صحبت او ملاذ جستم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 76). بهرام یکچندی ببود و بدخویی و بدسیرتی از آن پدر دید دلش از آن بگرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 75). چندانک در یزدجرد جدش درشتی و بدخویی بود... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). اپرویز از آنجایی که ستیزگاری و بدخویی او را بود نبشت کی... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 105).
می کند از بدخویی آنچه نکردی کسی
گرچه بدی می کند چشم بدش دورباد.
خاقانی.
کز سر کین وری و بدخویی
در حق من دعای بد گویی.
نظامی.
عشاق به درگهت اسیرند بیا
بدخویی تو بر تو نگیرند بیا.
سعدی (رباعیات).
دختر بدخویی و ستیزه رویی آغاز نهاد. (گلستان).
- بدخویی کردن، بد اخلاقی کردن. تندخویی کردن: و سبب قتل اپرویز آن بود کی پیوسته بدخویی کردی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107).
اگر بینی که بدخویی کند یار
تو خوی نیک خویش از دست مگذار.
سعدی (صاحبیه).
و رجوع به بدخوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد خویی
تصویر بد خویی
بد خلقی بد خیمی زشت خویی تند خویی مقابل خوش خویی نیک خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
خوشحالی شادمانی سرور، رضایت، مژدگانی خلعت تشریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
آزردگی، رنجیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
تسلی، مهربانی نوازش، مرغوبیت پسندیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
عیبگو، آنکه فحش میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبویی
تصویر بدبویی
تعفن گندیدگی مقابل خوشبویی عطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخوشی
تصویر دلخوشی
((~. خُ))
خوشحالی، شادمانی، خشنودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
((~. خُ))
رنجیدگی، آزردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبخویی
تصویر آبخویی
آب صفتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تندخویی
تصویر تندخویی
خشونت
فرهنگ واژه فارسی سره
اخم، تندخویی، زعارت، کج خلقی، بداخلاقی، بدخلقی، ترشرویی، عصبانیت
متضاد: خوشخویی، خوشرویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تندخویی
تصویر تندخویی
Testiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
Resentment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
Appeasement, Placation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
Medicinal, Pharmaceutical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
Backhanded, Disingenuousness, Duplicity, Equivocation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودخویی
تصویر زودخویی
Hotheadedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تندخویی
تصویر تندخویی
раздражительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
окольный , лицемерие , двуличие , двусмысленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
медицинский , фармацевтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلخوری
تصویر دلخوری
обида
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلجویی
تصویر دلجویی
умиротворение , умиротворение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودخویی
تصویر زودخویی
вспыльчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تندخویی
تصویر تندخویی
Reizbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دورویی
تصویر دورویی
indirekt, Unaufrichtigkeit, Falschheit, Doppelzüngigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
medizinisch, pharmazeutisch
دیکشنری فارسی به آلمانی