نام موضعی است. نام وادیی است به زمین یمامه... خارزنجی گوید چاه پاکیزۀ پرآب است و نصر گفته است دخول موضعی است در دیار بنی ابی بکر بن کلاب و ابوسعید در شرح قصیدۀ امروءالقیس گوید دخول و حومل و مقراه و توضح میان امره و اسودالعین اند و گفته اند که آن از آبهای عمرو بن کلاب است... (معجم البلدان). - ذات الدخول، پشته ای است در دیار بنی سلیم. (معجم البلدان)
نام موضعی است. نام وادیی است به زمین یمامه... خارزنجی گوید چاه پاکیزۀ پرآب است و نصر گفته است دخول موضعی است در دیار بنی ابی بکر بن کلاب و ابوسعید در شرح قصیدۀ امروءالقیس گوید دخول و حومل و مقراه و توضح میان امره و اسودالعین اند و گفته اند که آن از آبهای عمرو بن کلاب است... (معجم البلدان). - ذات الدخول، پشته ای است در دیار بنی سلیم. (معجم البلدان)
گیرندۀ عطا اگر چه قلیل باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرندۀ عطیه اگر چه اندک باشد. (ناظم الاطباء) ، پیری ظاهر شونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مکانی که در آن خوص ارطی و الاء و عرفج و سنط باشد. یقال: مکان مخوص و ارض مخوصه. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مخوصه شود
گیرندۀ عطا اگر چه قلیل باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرندۀ عطیه اگر چه اندک باشد. (ناظم الاطباء) ، پیری ظاهر شونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مکانی که در آن خوص ارطی و الاء و عرفج و سنط باشد. یقال: مکان مخوص و ارض مخوصه. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مخوصه شود
بلند برآمدن. (منتهی الارب). ارتفاع چیزی. (از اقرب الموارد) ، برداشتن سر را. (منتهی الارب) ، واکردن چشم را، گشاده شدن و ورم گرفتن زخم، گذشتن تیر از بالای نشانه، بازماندن چشم بدون آنکه پلک به هم بخورد. (منتهی الارب) ، بازماندن چشم شخص مرده. (از اقرب الموارد) ، در نزد پزشکان نوعی از جمود باشد و آن سهر سباتی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 752). بیماری است که بیمار بیفتد و چشم او باز باشد و مژه برهم نزند و آن را اخذه و جمود نیز گویند. (یادداشت مؤلف) ، بالا برآمدن ستاره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگشتن و عود کردن. (از اقرب الموارد) ، در بلندی و ارتفاع راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، بلند شدن سخن بسوی حنک اعلی و گاهی از روی خلقت باشد که وقت حرف زدن سخن او بسوی حنک بالایین ارتفاع پذیرد و صاحبش بر خفض آن نتواند. (منتهی الارب)
بلند برآمدن. (منتهی الارب). ارتفاع چیزی. (از اقرب الموارد) ، برداشتن سر را. (منتهی الارب) ، واکردن چشم را، گشاده شدن و ورم گرفتن زخم، گذشتن تیر از بالای نشانه، بازماندن چشم بدون آنکه پلک به هم بخورد. (منتهی الارب) ، بازماندن چشم شخص مرده. (از اقرب الموارد) ، در نزد پزشکان نوعی از جمود باشد و آن سهر سباتی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 752). بیماری است که بیمار بیفتد و چشم او باز باشد و مژه برهم نزند و آن را اخذه و جمود نیز گویند. (یادداشت مؤلف) ، بالا برآمدن ستاره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگشتن و عود کردن. (از اقرب الموارد) ، در بلندی و ارتفاع راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، بلند شدن سخن بسوی حنک اعلی و گاهی از روی خلقت باشد که وقت حرف زدن سخن او بسوی حنک بالایین ارتفاع پذیرد و صاحبش بر خفض آن نتواند. (منتهی الارب)
درآمدن. مقابل خروج. درآمد. درشدن. (تاج المصادر بیهقی). ولوج. تولج. مدخل. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) : حکما گفته اند... بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان سعدی). نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای بهم بسته از خروج و دخول. سعدی. - اذن دخول، اجازۀ درآمدن. - ، در اصطلاح دعاگونه کلماتی که هنگام ورود به مقابر متبرکۀ امامان یا امامزادگان خوانند و دعا معمولاً با این جملات آغاز شود: باذن اﷲ و اذن رسوله و اذن خلفائه ادخل هذا البیت..، درآوردن کسی را. (منتهی الارب). ادخال، درآمیختن با زن، {{اسم}} بریدگی. تشریف: ورقه (ورق الجریر) رقاق فیها تشریف و دخول فی جوانبها کبیر شدیدالحراقه. (ابن البیطار)
درآمدن. مقابل خروج. درآمد. درشدن. (تاج المصادر بیهقی). ولوج. تولج. مدخل. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) : حکما گفته اند... بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان سعدی). نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای بهم بسته از خروج و دخول. سعدی. - اذن دخول، اجازۀ درآمدن. - ، در اصطلاح دعاگونه کلماتی که هنگام ورود به مقابر متبرکۀ امامان یا امامزادگان خوانند و دعا معمولاً با این جملات آغاز شود: باذن اﷲ و اذن رسوله و اذن خلفائه ادخل هذا البیت..، درآوردن کسی را. (منتهی الارب). ادخال، درآمیختن با زن، {{اِسم}} بریدگی. تشریف: ورقه (ورق الجریر) رقاق فیها تشریف و دخول فی جوانبها کبیر شدیدالحراقه. (ابن البیطار)