جدول جو
جدول جو

معنی دخن - جستجوی لغت در جدول جو

دخن
ارزن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، الم، تنگس
تصویری از دخن
تصویر دخن
فرهنگ فارسی عمید
دخن
(اِ ءَ)
بوی دود گرفتن طعام. (منتهی الارب). دودگند شدن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (المصاد زوزنی) ، دودگند کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بد شدن خوی کسی و ردی و پلیدی گردیدن وی. (منتهی الارب) ، هیزم انداختن بر آتش و فاسد گردانیدن وی را تا دود برآورد. (منتهی الارب) ، بزرگ شکم شدن. (تاج المصادر بیهقی)
دود برآمدن از آتش. (منتهی الارب). دودکردن. (زوزنی) (دهار). دود کردن آتش، تیره گون گردیدن ستورو همچنین نبات. تیره گون شدن. (منتهی الارب). دخون
لغت نامه دهخدا
دخن
(دَ خَ)
دود، تیرگی: و هدنه علی دخن، ای سکون لعله لایصلح، کینه، بدخلقی، جوهر شمشیر، تغییر عقل و دین، تغییر حسب. (منتهی الارب) ، تباهی دل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دخن
(دَ خِ)
رجل دخن الخلق، مرد تلخ خو. (منتهی الارب) ، ثوب دخن، جامۀ دودگن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دخن
(دُ)
ارزن. ارزن که بهندی کنکنی یا چنیاست. (منتهی الارب). غله ای باشد که آن را ارزن و گاورس گویند و بهندی چنیا نامند. (غیاث). گاورس. (دهار). گاورس یا دانه ای است از گاورس کوچکتر. ارزن ریزترست و گاورس همانست. (یادداشت مؤلف). گال. ج، دخان. (مهذب الاسماء). در ترجمه صیدنۀ ابوریحان جاورس دانسته شده است و نیز گفته شده است که قوت او و جاورس یکیست. حکیم مؤمن در تحفه گوید ارزن است و قسمی از جاورس باشد و از آن بزرگتر و در طبع مثل او و در افعال و خواص مانند آن. صاحب اختیارات بدیعی گوید به شیرازی الم نامند و نوعی ازجاورس باشد و بگفتۀ صاحب آنندراج ارزن است و نام هندی آن کنگی یا چنیا است و گاورس را به هندی باجرا گویند. از مجموع آنچه نقل شد برمی آید که ارزن نوع ریزو زردتر و گاورس نوع درشت و سفیدتر این دانه است
لغت نامه دهخدا
دخن
(دُ خَ)
جمع واژۀ دخنه. (ازمنتهی الارب). رجوع به نحبهالدهر دمشقی ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
دخن
ارزن
تصویری از دخن
تصویر دخن
فرهنگ لغت هوشیار
دخن
((خُ))
ارزن
تصویری از دخن
تصویر دخن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دان
تصویر دان
(پسرانه)
قاضی، داور نام یکی از پسران یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دمن
تصویر دمن
(دخترانه)
دامنه کوه یا پهنه دشت
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ تِ)
دودکند شدن. (تاج المصادر بیهقی). بوی دود گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دودآگین شدن روی چیزی. (المنجد). دودآگین شدن دیگ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیره گون گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
لیله دخنانه، شب گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
گنجشکی است. دخناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یوم دخنان، روز گرم
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
نعت است از دخن. طعام ادخن، تیره سیاه وام. (دستوراللغۀ ادیب نطنزی). تیره سیاه بام. (تاج المصادر بیهقی). تیره گون: کبش ادخن. مؤنث: دخناء، فریب دادن. فریفتن. (تاج المصادر بیهقی) : ادری الصید، فریب داد آنرا. (منتهی الارب) ، فروهشتن ناقه شیر را از پستان، گاه نتاج. انزال لبن و ارخاء پستان. فرودآوردن شیر و فروگذاشتن پستان، خاریدن سر به مدری و مدری بمعنی شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (آنندراج). شانه کردن موی را
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
درشت از مردم و شتر یا شتر بسیارگوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ)
تیرگی. (منتهی الارب) ، دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. (اوبهی). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. (منتهی الارب). آنچه آتش افکنند از عطریات. هرچه بر آتش افکنند. دخینه. (شعوری ج 1 ورق 452). ج، دخن. (مهذب الاسماء). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
چون برای سپهر برخوانند
شهداﷲ و دخنه برفکنند.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
- ابودخنه، نام مرغی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ تَ)
دود کردن و دودآلود کردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُنَ / نِ یِ مَ یَ)
بیخ درختیست که بر هیأت خرد باشد و شاخ و ساق او به زمین نزدیک بود و منبت او در نواحی کوفه بود و به وادی طرب بسیار بود و او را در بخور اطفال بکار برند و بعضی او را بخور مریم گویند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخن
تصویر اخن
تودماغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخن
تصویر بخن
دراز بالا بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخی
تصویر دخی
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخون
تصویر دخون
بر آمدن دود بلند شدن گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنان
تصویر دخنان
گرم دود آلود روز، آوازه خوان سرخ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنانه
تصویر دخنانه
شب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنه کردن
تصویر دخنه کردن
دود کردن و دود آلود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدخن
تصویر تدخن
بوی دود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنا
تصویر دخنا
گرم دود آلود روز، آوازه خوان سرخ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژن
تصویر دژن
طعم تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنه
تصویر دخنه
((دُ نَ یا نِ))
رنگ تیره، آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند
فرهنگ فارسی معین
اگر در زیر خود عود یا چیز دیگر یا بوی خوش دود می کرد، دلیل که پیشه بیاموزد که از آن او را منفعت رسد و با مردمان عیش خوش گذارد و بر وی ثنا و آفرین کنند و هر چند که چیز خوشبوتر است، بر وی ثنا و آفرین بیشتر کنند. اگر چیزی است که بوی ناخوش دارد، تاویلش به خلاف این بود. محمد بن سیرین
دخنه در خواب بر سه وجه است. اول: کسب و معیشت. دوم: خیر و منفعت. سوم: ثنا و نیکوئی.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آواز خوانی، خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز خوانی، خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی