روشنی و ضیا بود. (برهان) روشنی. (غیاث) (آنندراج) (جهانگیری)، غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. (برهان). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. (فلاحت نامه). غله را گویند که به آب باران شود. (جهانگیری). دمه (د / د م ) در تداول مردم قزوین، باران و شبنم و بعضی گویند بمعنی باران عربی است. (برهان). رجوع به دیم شود
روشنی و ضیا بود. (برهان) روشنی. (غیاث) (آنندراج) (جهانگیری)، غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. (برهان). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. (فلاحت نامه). غله را گویند که به آب باران شود. (جهانگیری). دمه (دَ / دِ م َ) در تداول مردم قزوین، باران و شبنم و بعضی گویند بمعنی باران عربی است. (برهان). رجوع به دیم شود
زن حقیر و زشت رو. ج، دمائم، دمام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دیگ شکسته ای که سپرز و جز آن بر وی طلا کرده باشند. (ناظم الاطباء). قدر دمیمه، به معنی قدر دمیم است. (منتهی الارب)
زن حقیر و زشت رو. ج، دمائم، دمام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دیگ شکسته ای که سپرز و جز آن بر وی طِلا کرده باشند. (ناظم الاطباء). قِدْر دمیمه، به معنی قدر دمیم است. (منتهی الارب)
باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد. ج، دیم و دیوم. (منتهی الارب). باران آرام بدون رعد و برق. ج، دیم و دیوم. (از اقرب الموارد)
باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد. ج، دَیم و دیوم. (منتهی الارب). باران آرام بدون رعد و برق. ج، دیم و دیوم. (از اقرب الموارد)
ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ناحیتی است میان جند و عدن. زمخشری گوید دثینه و دفینه منزلیست مر بنی سلیم را و ابوعبیدالسکونی گوید دثینه منزلیست بعد از فلجه در راه بصره بمکه از آن بنی سلیم و پس از آن و جره و بعد نخله بعد بستان ابن عامر و آنگاه مکه است، یوم الدثینه، آن را در جاهلیت الدفینه می گفتند، پس از آن فال زدند و الدثینه نام نهادند... (مجمع الامثال میدانی)
ناحیتی است میان جند و عدن. زمخشری گوید دثینه و دفینه منزلیست مر بنی سلیم را و ابوعبیدالسکونی گوید دثینه منزلیست بعد از فلجه در راه بصره بمکه از آن بنی سلیم و پس از آن و جره و بعد نخله بعد بستان ابن عامر و آنگاه مکه است، یوم الدثینه، آن را در جاهلیت الدفینه می گفتند، پس از آن فال زدند و الدثینه نام نهادند... (مجمع الامثال میدانی)
دائمه. مؤنث دایم. دائم: قضیۀ دایمه (دائمه) ، قضیه ای است که حکم در آن بدوام نسبت محمول به موضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه، بنابراین قضیۀ دایمه اعم از قضیۀ ضروریه است
دائمه. مؤنث دایم. دائم: قضیۀ دایمه (دائمه) ، قضیه ای است که حکم در آن بدوام نسبت محمول به موضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه، بنابراین قضیۀ دایمه اعم از قضیۀ ضروریه است
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است