جدول جو
جدول جو

معنی دتکانین - جستجوی لغت در جدول جو

دتکانین
کوبیدن، تکان دادن، خواجه کردن، مقطوع النسل کردن، خالکوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
دکّان ها، مغازه ها، جمع واژۀ دکّان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
حرکت دادن چیزی در جای خود مانند جنباندن درخت، تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
استعمالی از دوکان به معنی مصطبه و ایوان و مهتابی: امیر از باغ به دوکانی رفت و به شراب بنشست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506). چون قدری پیش برفتم در پیش کوی در سرای بزرگ پادشاهانه پدید آمد چنانک از آن ملوک و سلاطین باشد و بر در سرای دوکانیها کشیده و جمعی مردم انبوه دست در کمر کرده و بر پای ایستاده. (اسرارالتوحید چ صفا ص 363)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بازاری. (ناظم الاطباء) ، محافظ دکان و صاحب دکان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دکّان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دکان شود: نسق تصفیف دکاکین آن رونق شکن رستۀ لؤلؤ خوشاب. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 54)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنّین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بمعنی اژدهاها و این جمع تنین است. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تنین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ تَ)
تکان دادن. تکانیدن:
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت نماندی.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اتون. آتش دانهای نانوایان و آهک پزان و جز آن. کوره های آجرپزی. تنورهای نانوائی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
زراعت و فلاحت و کشاورزی و کشت و زرع. دهقانی. دهگانی. رجوع به دهگانی شود، کشتزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهقان و دهقانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَشْ شُ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُکْ کا نی ی)
منسوب به دکان، صاحب دکان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ دَ)
جنبانیدن و جنبش دادن و بحرکت درآوردن و جنابانیدن درخت. (ناظم الاطباء). افشاندن. تکاندن. تکان دادن. چنانکه گستردنی یا جامه ای را افشاندن تا گرد آن یا آب آن بریزد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکان و تکان دادن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از مواد ملونه است که در ریشه نبات الکانا وجود دارد. لیپیدها و سوبرین را قرمزرنگ میسازد وحتی اگر تکه ای از ریشه این نبات را در کنار مقطع قرار دهند قطرات چربی آن رنگ آمیزی میشود. (از گیاه شناسی ثابتی ص 80 و 81). و رجوع به همین کتاب ص 57 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
تکان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانین
تصویر تنانین
جمع تنین، اژدهاها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار
حرکت دادن تکان دادن جنباندن، حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متکون، هست شوندگان هستی یابان جمع متکون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
((دَ))
جمع دکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکانیدن
تصویر تکانیدن
((تَ دَ))
حرکت دادن، جنباندن، تکاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
((تَ دَ))
حرکت دادن، جنباندن، تکانیدن
فرهنگ فارسی معین
جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چهاردانگه ی هزارجریبی ساری، روستایی از عشرستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک زدن، کوبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
حک کردن، منبت کاری
فرهنگ گویش مازندرانی