- دبور
- باد خور بری (خور بران مغرب) پیر شدن بادی که از مغرب وزد باد غربی مقابل صبا، صولتی که منشا آن هوای نفس و استیلای آن بود و موجب صدور چیزی باشد که مخالف شرع است (کشاف 465)
معنی دبور - جستجوی لغت در جدول جو
- دبور
- بادی که از سمت مغرب بوزد، باد غربی
![تصویری از دبور](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/7/8/amd-0017892.jpg)
- دبور ((دَ))
- لات، بی سر و پا
![تصویری از دبور](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/4/2/mon-0014293.jpg)
- دبور ((دَ))
- بادی که از مغرب می وزد
![تصویری از دبور](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/4/2/mon-0014292.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از دمور](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/1/8/nam-0001897.jpg)
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد
چرک جامگی، زنگ زدگی، فراموش شدگی، نشان زدودگی، کلانسالی، سبز شدن گیاهان کار گریز، گرانجان، خوابناک پر خواب کهنه گردیدن رسم، چرکین شدن جامه، زنگ آلوده گردیدن شمشیر، ناپدید شدن نشان زود فراموش شدن و از یاد رفتن، کهنگی فرسودگی، هلاک فنا. (اسفار 173: 2)
سریانی تازی گشته گاودمب شیپور، نوعی ساز که می نوازند مهره ترسایان. نای رویین نفیر، جمع شبابیر
![تصویری از دبوس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/6/3/amd-0026329.jpg)
گرزی آهنین که در جنگ ها به کار می رفته، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعهبرای مثال ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی - ۱/۲۳۱) ، چوب دستی ستبری که سر آن کلفت و گره دار باشد
![تصویری از دبیر](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/1/0/amd-0031002.jpg)
کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
![تصویری از بدور](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/3/2/amd-0033254.jpg)
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر