پند گرفتن، آگاهی ای که از نظر کردن در احوال دیگران حاصل می شود، پند عبرت گرفتن: هشیار و آگاه شدن از چیزی به وسیلۀ نظر کردن در احوال دیگران یا تجربیات خود، پند گرفتن
پند گرفتن، آگاهی ای که از نظر کردن در احوال دیگران حاصل می شود، پند عبرت گرفتن: هشیار و آگاه شدن از چیزی به وسیلۀ نظر کردن در احوال دیگران یا تجربیات خود، پند گرفتن
خبره. دانش. آگاهی. بصیرت. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). دانستگی، ماهی المعرفه ببواطن الامور. (تعریفات جرجانی). رجوع به خبره شود: اهل خبرت و معرفت دانند که در لغت عجم مجال زیادتی مانعی نیست. (ترجمه تاریخ یمینی). بخبرت بصر از الوان و اکوان و متبرجات و متنزهات تمتع می یابد. (ترجمه تاریخ یمینی). اصحاب فطنت و ارباب خبرت. (گلستان). وزیبا گفته اند خداوندان فطنت و خبرت. (گلستان) ، آزمایش. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج)
خبره. دانش. آگاهی. بصیرت. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). دانستگی، ماهی المعرفه ببواطن الامور. (تعریفات جرجانی). رجوع به خِبرَه شود: اهل خبرت و معرفت دانند که در لغت عجم مجال زیادتی مانعی نیست. (ترجمه تاریخ یمینی). بخبرت بصر از الوان و اکوان و متبرجات و متنزهات تمتع می یابد. (ترجمه تاریخ یمینی). اصحاب فطنت و ارباب خبرت. (گلستان). وزیبا گفته اند خداوندان فطنت و خبرت. (گلستان) ، آزمایش. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج)
قسمی قماش نخی. نوعی منسوج پنبه ای و آن بیشتر آستر لباس و رویۀ لحاف و تشک را بکارست. - دبیت حاج علی اکبری، نوعی دبیت که بنام سفارش دهنده آن یعنی حاج علی اکبر به کارخانه های دبیت بافی لندن شهرت گرفته است
قسمی قماش نخی. نوعی منسوج پنبه ای و آن بیشتر آستر لباس و رویۀ لحاف و تشک را بکارست. - دبیت حاج علی اکبری، نوعی دبیت که بنام سفارش دهنده آن یعنی حاج علی اکبر به کارخانه های دبیت بافی لندن شهرت گرفته است
رائی که بعد فوت حاجت در دل آید. (منتهی الارب) ، نماز که در آخر وقت گزارده شود. (و در این معنی بسکون وسط نیز آید نه بفتحین که آن لحن محدثان است). (منتهی الارب)
رائی که بعد فوت حاجت در دل آید. (منتهی الارب) ، نماز که در آخر وقت گزارده شود. (و در این معنی بسکون وسط نیز آید نه بفتحین که آن لحن محدثان است). (منتهی الارب)
منسوب است به دبر که دهی است به یمن و از آنجاست اسحاق بن ابراهیم بن عباد محدث. (منتهی الارب) منسوب است به دبر که قریه ای است از قراء صنعاء یمن. (الانساب سمعانی)
منسوب است به دَبَر که دهی است به یمن و از آنجاست اسحاق بن ابراهیم بن عباد محدث. (منتهی الارب) منسوب است به دبر که قریه ای است از قراء صنعاء یمن. (الانساب سمعانی)
نقیض قبله. (منتهی الارب). مقابل قبله. گویند: ما له قبله و لادبره، یعنی راه نیافت برای کار خود. و لیس لهذا الامر قبله و لا دبره، یعنی کار بی پشت و روئی است. (منتهی الارب)
نقیض قبله. (منتهی الارب). مقابل قبله. گویند: ما له قبله و لادبره، یعنی راه نیافت برای کار خود. و لیس لهذا الامر قبله و لا دبره، یعنی کار بی پشت و روئی است. (منتهی الارب)
عبره. پند گرفتن. (غیاث اللغات) (از صراح) (ناظم الاطباء). عبره: سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه... که اندر آن عبرتهاست. (تاریخ بیهقی ص 238). خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است. خاقانی. ، نوع. (اقرب الموارد) : و اگر توبه نکند او را بعبرتی باید کشت که جهانیان را بدان اعتبار باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 65) ، سنجیدن. مقیاس گرفتن. (معجم متن اللغه). منقول از مال رؤوس که آن بر سبیل شمار سرهااست نه بمساحت و این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست و پنجاه دینار بیشتر نباشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). عبرت سه هزاروپانصدوپنجاه درهم است. (تاریخ قم ص 123). و آن مواضع که فراموش کرده باشند و بعد از مساحت و عبرت معلوم شود از آن عشر خراج بستاند. (تاریخ قم ص 108). رجوع به عبره شود، عبور کردن طبیعت است از غفلت بسوی آگاهی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). - عبرت دیگران گردانیدن، کسی را سخت تنبیه کردن که دیگران پند گیرند. - عبرتگه، دنیا است که از حوادث آن عبرت خیزد. - عبرت نما، آنچه موحب اعجاب شود. شگفت انگیز: بوقت هندسه عبرت نمائی مجسطی دان و اقلیدس گشائی. نظامی
عبره. پند گرفتن. (غیاث اللغات) (از صراح) (ناظم الاطباء). عبره: سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه... که اندر آن عبرتهاست. (تاریخ بیهقی ص 238). خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است. خاقانی. ، نوع. (اقرب الموارد) : و اگر توبه نکند او را بعبرتی باید کشت که جهانیان را بدان اعتبار باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 65) ، سنجیدن. مقیاس گرفتن. (معجم متن اللغه). منقول از مال رؤوس که آن بر سبیل شمار سرهااست نه بمساحت و این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست و پنجاه دینار بیشتر نباشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). عبرت سه هزاروپانصدوپنجاه درهم است. (تاریخ قم ص 123). و آن مواضع که فراموش کرده باشند و بعد از مساحت و عبرت معلوم شود از آن عشر خراج بستاند. (تاریخ قم ص 108). رجوع به عبره شود، عبور کردن طبیعت است از غفلت بسوی آگاهی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). - عبرت دیگران گردانیدن، کسی را سخت تنبیه کردن که دیگران پند گیرند. - عبرتگه، دنیا است که از حوادث آن عبرت خیزد. - عبرت نما، آنچه موحب اعجاب شود. شگفت انگیز: بوقت هندسه عبرت نمائی مجسطی دان و اقلیدس گشائی. نظامی