جدول جو
جدول جو

معنی دباج - جستجوی لغت در جدول جو

دباج
(دَبْ با)
امیر دباج، از معظم ترین حکام و امرای اسحاق وند گیلان از معاصران غازان خان است. کتاب درهالتاج لعزهالدّباج تألیف قطب الدین شیرازی بنام اوست. (تاریخ مغول اقبال ص 507). و رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 193 و 194 و ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 10 و 11 و 13 شود
لغت نامه دهخدا
دباج
(دَبْ با)
دیبافروش. (آنندراج) (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) ، دیباباف. (مهذب الاسماء). ج، دباجون
لغت نامه دهخدا
دباج
از ریشه پارسی دیبافرو ش
تصویری از دباج
تصویر دباج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دباغ
تصویر دباغ
کسی که پیشه اش پاک کردن و پرداخت دادن پوست حیوانات است، پوست پیرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
ماکیان، مرغ خانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراج
تصویر دراج
پرنده ای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد، پور، جرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواج
تصویر دواج
بالاپوش، لحاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
پارچۀ ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباج
تصویر نباج
نباغ، هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ طَءْ طُءْ)
مصدر دیگر کلمه خبج است و بمعانی ’ضربۀ شدید زدن شتر’ و ’با عصا زدن’ و ’ضربت غیر شدید زدن’ و ’پوشانیدن زن’ می آید. (از متن اللغه). رجوع به خبیج شود
لغت نامه دهخدا
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباج
تصویر نباج
تیز گوز، آوایسگ هریک ازدوزن یک شوهرنسبت بدیگری انباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباج
تصویر لباج
گول سست خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباء
تصویر دباء
کدو
فرهنگ لغت هوشیار
مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباغ
تصویر دباغ
پیراستن پوست، کسی که پیشه اش پاک کردن پوست حیوانات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباج
تصویر ادباج
درپیچیدن روشی در سرواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباج
تصویر آباج
جمع ابج، همیشگی ها همیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراج
تصویر دراج
سخن چین، درج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماج
تصویر دماج
پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
پارچه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناج
تصویر دناج
استواری، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواج
تصویر دواج
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباج
تصویر سباج
از ریشه پارسی شبه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبال
تصویر دبال
ترنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباغ
تصویر دباغ
((دَ بّ))
پوست پیرا، چرمگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دباب
تصویر دباب
تانگ، اتومبیل جنگی، مجازاً غلام باره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دراج
تصویر دراج
((دُ رّ))
پرنده ای است شبیه کبک، اما چاق تر که بال هایش خال های سیاه و سفید دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
دیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواج
تصویر دواج
((دَ))
لحاف، روانداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباج
تصویر نباج
((نَ))
نباغ. انباغ، هر یک از دو زن یک شوهر نسبت به دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
((دُ یا دَ))
ماکیان، مرغ خانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آباج
تصویر آباج
همیشگی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
فشار
دیکشنری اردو به فارسی