جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دباؤ

دباغ

دباغ
پیراستن پوست، کسی که پیشه اش پاک کردن پوست حیوانات باشد
دباغ
فرهنگ لغت هوشیار

دبار

دبار
مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد
فرهنگ لغت هوشیار

دباب

دباب
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار

دباغ

دباغ
کسی که پیشه اش پاک کردن و پرداخت دادن پوست حیوانات است، پوست پیرا
دباغ
فرهنگ فارسی عمید