- دایی
- کاکو
معنی دایی - جستجوی لغت در جدول جو
- دایی
- برادر مادر خال خالو
- دایی
- برادر مادر، خالو، کاکو، کاکویه
- دایی
- برادر مادر، خال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
متارکه، طلاق، هجران، انفصال
تنهائی، بعد، هجر، فراق
قطع رابطۀ زناشویی، طلاق، دوری، فراق، تفکیک مثلاً جدایی دین از سیاست
کسی که خود را سربهای دیگری کند فدوی قربانی، عاشق، داوطلب، دزد غارتگر
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
کسی که جان خود را برای کسی یا هدفی بدهد
ویژگی آنکه حاضر است جان خود را در راه کسی یا رسیدن به هدفی از دست بدهد، کنایه از بسیار ارادتمند و دوستدار، مخلص، کنایه از عیار
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
Apartness, Detachedness, Disaffiliation, Disassociation, Dissociation, Separation, Severance
Sacrificial
Beggarly
sacrificial
mendigo
отдельность , отстраненность , отделение , диссоциация , разделение , разрыв
жертвенный
Absonderung, Abgeschiedenheit, Abspaltung, Dissoziation, Trennung
opfernd
bettelnd
ofiarny
żebraczy
відокремленість , відокремленість , відокремлення , дисоціація , розділення , розрив
жалкий
odrębność, oddzielenie, odłączenie, dezintegracja, separacja, rozstanie
жертвоприношення
жебрацький
分离 , 脱离 , 解离