دائماً. بطور پیوسته. همیشه. مدام. علی الدوام همه وقت: دایماً یکسان نماند حال دوران غم مخور. حافظ. و دایماً درویشان و دوستان بواسطۀ قدم شریف ایشان می آمدند. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 134)
دائماً. بطور پیوسته. همیشه. مدام. علی الدوام همه وقت: دایماً یکسان نماند حال دوران غم مخور. حافظ. و دایماً درویشان و دوستان بواسطۀ قدم شریف ایشان می آمدند. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 134)
الجنرال، نام سرداری از مردم اسپانی، متولد در شهر موتریکو و مقتول در جنگ ترافالگار (طرف الاغر) به سال 1805 میلادی مجسمۀ مرمرین وی در شهر موتریکو قرار دارد، (الحلل السندسیه ص 331 ج 1)
الجنرال، نام سرداری از مردم اسپانی، متولد در شهر موتریکو و مقتول در جنگ ترافالگار (طرف الاغر) به سال 1805 میلادی مجسمۀ مرمرین وی در شهر موتریکو قرار دارد، (الحلل السندسیه ص 331 ج 1)
نام قریه ای از ناحیت براآن به اصفهان، (نزههالقلوب مقالۀسوم چ اروپا ص 51)، (و شاید صحیح کلمه رادان باشد)، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ذیل رادان شود
نام قریه ای از ناحیت براآن به اصفهان، (نزههالقلوب مقالۀسوم چ اروپا ص 51)، (و شاید صحیح کلمه رادان باشد)، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ذیل رادان شود
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
دهی از بخش رامهرمز شهرستان اهواز، جنوب راه شوسۀ رامهرمز به هفت گل، سکنه آن 100 تن، آب از رود خانه کوپال، محصول آن: غلات، برنج بزرک، کنجد و شغل اهالی زراعت است، ساکنان از طایفه بایمان هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)، کنایه از اسراف و تبذیر، بیهوده خرج کردن، به ناجایگاه بخشیدن و یا از کف دادن مال و سرمایه و امثال آن، نیست و نابود کردن، (آنندراج)، فنا کردن، ضایع کردن، به هرزه و بیهوده و عبث صرف کردن، مالی به اسراف یا بتبذیر یا بی ضرورتی صرف کردن: نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی بباد، فردوسی، نه گنجست با من نه نام و نژاد مگر داد خواهم همی سر بباد، فردوسی، رها کرد از بند پای قباد وزان مهتران داد او را به باد، فردوسی، و خزینه و مال جمع کردۀ یعقوب و عمرو همه بباد دادند، (تاریخ سیستان)، چونکه درین چاه چو نادان بباد داده تبر در طلب سوزنم، ناصرخسرو، به بازی مده عمر باقی بباد که مانده شود هرکه خیره دود، ناصرخسرو، تو بنادانی بچگان را بباد دادی، (کلیله و دمنه)، تو رفته به باد داده خرمن من مانده چنین به کام دشمن، نظامی، کو آنکه بباددادۀتست بر خاک ره اوفتادۀ تست، نظامی، آخرالامر از برای آن مراد تا دهد چون خاک ایشان را بباد، مولوی، - سر به باد دادن، خود را بیهوده به کشتن دادن: از آن پس که پیروز گشتیم و شاد نبایدسرخویش دادن بباد، فردوسی
دهی از بخش رامهرمز شهرستان اهواز، جنوب راه شوسۀ رامهرمز به هفت گل، سکنه آن 100 تن، آب از رود خانه کوپال، محصول آن: غلات، برنج بزرک، کنجد و شغل اهالی زراعت است، ساکنان از طایفه بایمان هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)، کنایه از اسراف و تبذیر، بیهوده خرج کردن، به ناجایگاه بخشیدن و یا از کف دادن مال و سرمایه و امثال آن، نیست و نابود کردن، (آنندراج)، فنا کردن، ضایع کردن، به هرزه و بیهوده و عبث صرف کردن، مالی به اسراف یا بتبذیر یا بی ضرورتی صرف کردن: نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی بباد، فردوسی، نه گنجست با من نه نام و نژاد مگر داد خواهم همی سر بباد، فردوسی، رها کرد از بند پای قباد وزان مهتران داد او را به باد، فردوسی، و خزینه و مال جمع کردۀ یعقوب و عمرو همه بباد دادند، (تاریخ سیستان)، چونکه درین چاه چو نادان بباد داده تبر در طلب سوزنم، ناصرخسرو، به بازی مده عمر باقی بباد که مانده شود هرکه خیره دود، ناصرخسرو، تو بنادانی بچگان را بباد دادی، (کلیله و دمنه)، تو رفته به باد داده خرمن من مانده چنین به کام دشمن، نظامی، کو آنکه بباددادۀتست بر خاک ره اوفتادۀ تست، نظامی، آخرالامر از برای آن مراد تا دهد چون خاک ایشان را بباد، مولوی، - سر به باد دادن، خود را بیهوده به کشتن دادن: از آن پس که پیروز گشتیم و شاد نبایدسرخویش دادن بباد، فردوسی
دائم. همیشه. پیوسته. مدام. (آنندراج) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 82). او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز افعال و اقوال مسیح. مولوی
دائم. همیشه. پیوسته. مدام. (آنندراج) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 82). او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز افعال و اقوال مسیح. مولوی