میرزا داود، از شاعران ایران و از خاندان شهزادگان صفوی است این بیت از اوست: از لعل لبت در تب و تابست دل ما در آتش یاقوت کبابست دل ما. (قاموس الاعلام ترکی). و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داود بن میرزا عبدالله) شود ابن ابی حرب بن ابی الاسود الدؤلی. فرزند ابوالاسود دؤلی معروف است وی از پدر خویش در بارۀ قتل عثمان کلامی از عائشه ام المؤمنین نقل کند. رجوع به ابوالاسود و نیز رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 235 شود ابن ابی المنی بن ابی فانه مکنی به ابوسلیمان طبیب نصرانی است بمصر در زمان خلفاء. پزشک و عالم باحکام نجوم بود. رجوع به ابوسلیمان در قاموس الاعلام ترکی و نیز رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 121 و 122 شود پسر قیزملک پادشاه گرجستان. از معاصران گیوک خان پادشاه مغول حدود (650 هجری قمری). رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 212 و 205 و ج 2 ص 262 شود. (این شخص غیر از داود سابق الذکرست) ابن القاضی احمد بن ابی داود. ادیب و شاعر و فاضل بود و دوست محمد بن بشیر ریاشی شاعر مشهور. ابن بشیر نزد وی بسیار آمدورفت میکرده است. رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 190 شود ابن رزین الواسطی شاعریست از عرب، معاصر هارون الرشید خلیفۀ عباسی. و بگفتۀ ابن الندیم در الفهرست او را سی ورقه شعربوده است. و نیز رجوع به تاریخ الخلفاء ص 195 شود ابن طلحه بن هرم. و طلحه قاضی مدینه بود بروزگار سلیمان بن عبدالملک خلیفۀ اموی. و او را با خالد بن عبدالله قسری داستانی است. رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 192 شود البقایم (؟) مکنی به ابوهاشم. رجوع به ابوهاشم... شود. (مؤلف در ذیل ابوهاشم وعده شرح داده است اما به ترجمه حال او دسترس یافته نیامد) پادشاه گرجستان معاصر گیوک خان پادشاه مغول حدود سال 650 هجری قمری رجوع به جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 205 و 212 و ج 2 ص 261 شود ابن ابی داود والی کسکر از نواحی بغداد (مرکز آن واسط بوده است) و محدث است. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 250 و کتاب التاج ص 51 شود ابن بلال بن اجنحه انصاری. مکنی به ابولیلی. رجوع به ابولیلی الانصاری والد عبدالرحمن و نیز رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 224 شود ابن الملک المعظم عیسی بن محمد بن ایوب صلاح الدین ملقب به الملک الناصر. رجوع به الملک الناصر و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 305 شود الامام المنصور عبدالله ابن سلیمان بن حمزه بن علی بن حمزه. رجوع به امیر صارم الدین و رجوع به الاعلام زرکلی چ 1 ص 304 ج 1 شود ابن نصر (یا نصیر) طائی کوفی مکنی به ابوسلیمان زاهد عابد محدث است و به سال 162 هجری قمری درگذشته. رجوع به داود طائی شود المطران یوسف. (1829- 1890 میلادی). رئیس اسقفان دمشق است. رجوع به یوسف داود... و رجوع به معجم المطبوعات العربیه ج 1 شود ابن المتوکل علی الله محمد بن المعتضد الاول. مکنی به ابوالفتح. رجوع به معتضد بالله و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود ابن خلف الاصفهانی مکنی به ابومحمد. جد داود بن علی بن داود فقیه مشهورست. و نیز رجوع به العقد الفرید ج 4 ص 270 شود ابوهاشم بن قاسم بن عبیدالله بن طاهر. از شرفاء مدینه است. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 صص 598- 601 شود ابن بهرام ملقب به علاءالدین صاحب ارزنجان. رجوع به علاءالدین و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 207 و 212 شود
میرزا داود، از شاعران ایران و از خاندان شهزادگان صفوی است این بیت از اوست: از لعل لبت در تب و تابست دل ما در آتش یاقوت کبابست دل ما. (قاموس الاعلام ترکی). و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داود بن میرزا عبدالله) شود ابن ابی حرب بن ابی الاسود الدؤلی. فرزند ابوالاسود دؤلی معروف است وی از پدر خویش در بارۀ قتل عثمان کلامی از عائشه ام المؤمنین نقل کند. رجوع به ابوالاسود و نیز رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 235 شود ابن ابی المنی بن ابی فانه مکنی به ابوسلیمان طبیب نصرانی است بمصر در زمان خلفاء. پزشک و عالم باحکام نجوم بود. رجوع به ابوسلیمان در قاموس الاعلام ترکی و نیز رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 121 و 122 شود پسر قیزملک پادشاه گرجستان. از معاصران گیوک خان پادشاه مغول حدود (650 هجری قمری). رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 212 و 205 و ج 2 ص 262 شود. (این شخص غیر از داود سابق الذکرست) ابن القاضی احمد بن ابی داود. ادیب و شاعر و فاضل بود و دوست محمد بن بشیر ریاشی شاعر مشهور. ابن بشیر نزد وی بسیار آمدورفت میکرده است. رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 190 شود ابن رزین الواسطی شاعریست از عرب، معاصر هارون الرشید خلیفۀ عباسی. و بگفتۀ ابن الندیم در الفهرست او را سی ورقه شعربوده است. و نیز رجوع به تاریخ الخلفاء ص 195 شود ابن طلحه بن هرم. و طلحه قاضی مدینه بود بروزگار سلیمان بن عبدالملک خلیفۀ اموی. و او را با خالد بن عبدالله قسری داستانی است. رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 192 شود البقایم (؟) مکنی به ابوهاشم. رجوع به ابوهاشم... شود. (مؤلف در ذیل ابوهاشم وعده شرح داده است اما به ترجمه حال او دسترس یافته نیامد) پادشاه گرجستان معاصر گیوک خان پادشاه مغول حدود سال 650 هجری قمری رجوع به جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 205 و 212 و ج 2 ص 261 شود ابن ابی داود والی کسکر از نواحی بغداد (مرکز آن واسط بوده است) و محدث است. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 250 و کتاب التاج ص 51 شود ابن بلال بن اجنحه انصاری. مکنی به ابولیلی. رجوع به ابولیلی الانصاری والد عبدالرحمن و نیز رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 224 شود ابن الملک المعظم عیسی بن محمد بن ایوب صلاح الدین ملقب به الملک الناصر. رجوع به الملک الناصر و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 305 شود الامام المنصور عبدالله ابن سلیمان بن حمزه بن علی بن حمزه. رجوع به امیر صارم الدین و رجوع به الاعلام زرکلی چ 1 ص 304 ج 1 شود ابن نصر (یا نصیر) طائی کوفی مکنی به ابوسلیمان زاهد عابد محدث است و به سال 162 هجری قمری درگذشته. رجوع به داود طائی شود المطران یوسف. (1829- 1890 میلادی). رئیس اسقفان دمشق است. رجوع به یوسف داود... و رجوع به معجم المطبوعات العربیه ج 1 شود ابن المتوکل علی الله محمد بن المعتضد الاول. مکنی به ابوالفتح. رجوع به معتضد بالله و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود ابن خلف الاصفهانی مکنی به ابومحمد. جد داود بن علی بن داود فقیه مشهورست. و نیز رجوع به العقد الفرید ج 4 ص 270 شود ابوهاشم بن قاسم بن عبیدالله بن طاهر. از شرفاء مدینه است. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 صص 598- 601 شود ابن بهرام ملقب به علاءالدین صاحب ارزنجان. رجوع به علاءالدین و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 207 و 212 شود
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع در پنجهزار گزی شمال باختری دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به قصر قند دارای 250 سکنه. آب آن از باران و محصول آنجا ذرت و غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست و ساکنین از طایفۀسردارزائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع در پنجهزار گزی شمال باختری دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به قصر قند دارای 250 سکنه. آب آن از باران و محصول آنجا ذرت و غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست و ساکنین از طایفۀسردارزائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ابوالقاسم. ثعالبی گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانه اعیان ادب و علم به شهر هرات است و در جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست مأثورست. از اشعار اوست: ربما قصرالصدیق المقل عن حقوق بهن لایستقل و لئن قل نائل فصفاء فی وداد و منه لاتقل ارخ ستراً علی حقاره بری هتک سترالصدیق لیس یحل. (یتیمه الدهر ثعالبی ج 4 ص 240)
ابوالقاسم. ثعالبی گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانه اعیان ادب و علم به شهر هرات است و در جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست مأثورست. از اشعار اوست: ربما قصرالصدیق المقل عن حقوق بهن لایستقل و لئن قل نائل فصفاء فی وداد و منه لاتقل ارخ ستراً علی حقاره بری هتک سترالصدیق لیس یحل. (یتیمه الدهر ثعالبی ج 4 ص 240)
نوعی گل است. گلی و نباتی است. (از آنندراج). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است. داودی گیاهی است از تیره مرکبان جزء دستۀ آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ، زرد، سفید، این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش تا یک گز میرسد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 266)
نوعی گل است. گلی و نباتی است. (از آنندراج). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است. داودی گیاهی است از تیره مرکبان جزء دستۀ آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ، زرد، سفید، این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش تا یک گز میرسد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 266)
منسوب به داود پیغمبر و پادشاه یهود. - الحان داودی، نغمه های خوش داودی: براین الحان داودی عجب نیست که مرغان در هوا حیران بمانند. سعدی. - حلق داودی، حنجره و گلوگاهی چون حنجرۀ داود پیغمبر که آواز خوش از آن برآید: حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. (گلستان سعدی). - حنجرۀ داودی، حلق داودی یا حنجره ای که چون داود آوای خوش از آن برآید: خوش آوازی که بحنجرۀ داودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. (گلستان سعدی). - درع داودی، زره داودی: تیغ هندی و درع داودی کشتی جود راند بر جودی. نظامی. - زره داودی، زره منسوب به داود پیغمبر: زره داودی بر دوش و بهنگام وفا و بردباری سر تواضع بر پای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). - ، مجازاً چین که بر سطح آب از وزش نسیم و باد ملایم پیدا آید و همچوی زره نماید: خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبود در زره داودی. منوچهری. - نغمۀ داودی، آواز خوش داود پیغمبر. و رجوع به نغمۀ داود شود منسوب به داود بن علی اصفهانی. و آن بیشتر بر منسوبان به ابی سلیمان داود بن علی اصفهانی در مذهب اطلاق شود. (الانساب سمعانی). و رجوع به داودیه شود
منسوب به داود پیغمبر و پادشاه یهود. - الحان داودی، نغمه های خوش داودی: براین الحان داودی عجب نیست که مرغان در هوا حیران بمانند. سعدی. - حلق داودی، حنجره و گلوگاهی چون حنجرۀ داود پیغمبر که آواز خوش از آن برآید: حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. (گلستان سعدی). - حنجرۀ داودی، حلق داودی یا حنجره ای که چون داود آوای خوش از آن برآید: خوش آوازی که بحنجرۀ داودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. (گلستان سعدی). - درع داودی، زره داودی: تیغ هندی و درع داودی کشتی جود راند بر جودی. نظامی. - زره داودی، زره منسوب به داود پیغمبر: زره داودی بر دوش و بهنگام وفا و بردباری سر تواضع بر پای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). - ، مجازاً چین که بر سطح آب از وزش نسیم و باد ملایم پیدا آید و همچوی زره نماید: خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبود در زره داودی. منوچهری. - نغمۀ داودی، آواز خوش داود پیغمبر. و رجوع به نغمۀ داود شود منسوب به داود بن علی اصفهانی. و آن بیشتر بر منسوبان به ابی سلیمان داود بن علی اصفهانی در مذهب اطلاق شود. (الانساب سمعانی). و رجوع به داودیه شود
نام تیره ای از ایل آقاجری کوه گیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88) نام طایفه ای از کردان مقیم شمال کفری. (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 57) نام قبیله ای از لران مقیم لر کوچک (لرستان) بروزگاران گذشته. (از تاریخ گزیده چ اروپا ص 547)
نام تیره ای از ایل آقاجری کوه گیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88) نام طایفه ای از کردان مقیم شمال کفری. (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 57) نام قبیله ای از لران مقیم لر کوچک (لرستان) بروزگاران گذشته. (از تاریخ گزیده چ اروپا ص 547)
منسوب به داود نبی: لحن داودی، نوعی زره جنگ، گیاهی از تیره مرکبان جزو دسته آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ زرد سفید این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش بیک متر میرسد
منسوب به داود نبی: لحن داودی، نوعی زره جنگ، گیاهی از تیره مرکبان جزو دسته آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ زرد سفید این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش بیک متر میرسد