حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی: خردمند گفت ای شه پهلوان به دانندگی پیر و بر تن جوان. دقیقی. کسی کو سزاوار درگاه بود بدانندگی درخور شاه بود. فردوسی. سدیگر پزشکی که هست ارجمند به دانندگی نام کرده بلند. فردوسی. رجوع به داننده شود
حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی: خردمند گفت ای شه پهلوان به دانندگی پیر و بر تن جوان. دقیقی. کسی کو سزاوار درگاه بود بدانندگی درخور شاه بود. فردوسی. سدیگر پزشکی که هست ارجمند به دانندگی نام کرده بلند. فردوسی. رجوع به داننده شود
مانندی. شباهت. مشابهت. مضارعت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانند بودن: ندیدم من اندر جهان تاجور بدین فر و مانندگی با پدر. فردوسی. مانندگی یکی است به عرضی... (دانشنامه). ندانم که از پاکی پیکرش چه مانندگی سازم از جوهرش. نظامی
مانندی. شباهت. مشابهت. مضارعت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانند بودن: ندیدم من اندر جهان تاجور بدین فر و مانندگی با پدر. فردوسی. مانندگی یکی است به عرضی... (دانشنامه). ندانم که از پاکی پیکرش چه مانندگی سازم از جوهرش. نظامی