جدول جو
جدول جو

معنی دامسازی - جستجوی لغت در جدول جو

دامسازی
عمل دامساز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
کارگشایی، تهیه و تدارک اسباب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهسازی
تصویر راهسازی
ساختن راه و جاده، جاده سازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروسازی
تصویر داروسازی
عمل داروساز، کارخانه یا جایی که در آن انواع داروها ساخته شود، شاخه ای از علم پزشکی که دربارۀ ساخت دارو و صحت تجویز آن بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامساز
تصویر دامساز
سازندۀ دام، کسی که دام درست می کند یا دام می گستراند
کنایه از آنکه دیگری را با مکر و فریب گرفتار سازد، حیله گر و فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
دام پروری، شغل و عمل دام پرور، نگهداری و پرورش حیوانات اهلی، محل پرورش حیوانات اهلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیاری
تصویر دامیاری
گرفتن و صید کردن جانوران با دام، شغل و عمل دامیار، برای مثال گفتا که به رسم دامیاری / مهمان توام بدانچه داری (نظامی۳ - ۴۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نماسازی
تصویر نماسازی
فن روسازی ساختمان، ساختن نمای عمارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامغاچی
تصویر دامغاچی
تمغاچی، در دورۀ ایلخانان مغول، مامور وصول باج و خراج که کالایی را پس از گرفتن باج و خراج آن مهر و علامت مخصوص می زد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ مَ / مِ زَ دَ / دِ)
سازندۀ دام، صانع دام، سازندۀ آلت گرفتار ساختن حیوان یا آلت شکار کردن او، مجازاً حیله گر، اسباب چین، پاپوش دوز، فریبنده، مزوّر، گربز، گرفتارکننده، بمکر برآینده:
برآراست گرسیوز دامساز
سری پر ز کینه دلی پر ز آز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موافقت و همدمی و همراهی. (ناظم الاطباء). موافقت. (شرفنامۀ منیری). هم آهنگی. سازگاری. سازواری. (یادداشت مؤلف) : توقع آن است که به وجه دمسازی و بنده نوازی قدم رنجه کنی. (سندبادنامه ص 103).
خسبم امشب ز راه دمسازی
تا نبینم خیال شب بازی.
نظامی.
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی.
نظامی.
وآن شکر لب ز روی دمسازی
بازگفتی نکرد ازآن بازی.
نظامی.
- دمسازی در کار و هنری، سازواری و مهارت داشتن در آن. آشنا بودن با رموز و فنون آن:
باشد از چابکی و دمسازی
صد معلق زدن به هر بازی.
نظامی.
- دمسازی گرفتن، انس گرفتن. مأنوس شدن. سازوار گردیدن. الفت گرفتن:
ایمنی با سدّۀ جاهت چو دمسازی گرفت
فتنه را گفتند کایمان تازه کن کآخر دم است.
انوری (از شرفنامۀ منیری).
- دمسازی نمودن (کردن) ، سازگاری نمودن. موافقت کردن. سازوار و موافق شدن:... و باشه به بنجشک در یک منزل دمسازی مینمایند. (سندبادنامه ص 9).
چو باشه کند چشم بدیازیی
کند دیو با فتنه دمسازیی.
نظامی.
چون گران دیدمش در آن بازی
کردم آهستگی و دمسازی.
نظامی.
، اعتماد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادمسازی
تصویر نادمسازی
ناسازگاری عدم موافقت دمسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامسانی
تصویر هامسانی
همانندی همسانی: (از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان نظم و اعجاز نیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهمسازی
تصویر ناهمسازی
ناسازگاری عدم تناسب، ناهم کوکی مقابل همسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
نابرابر، مقابل مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموازی
تصویر ناموازی
ناهمگال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامساز
تصویر دامساز
سازنده دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماسازی
تصویر نماسازی
فن ساختن نمای عمارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمسازی
تصویر دمسازی
همدمی همرازی مصاحبت، موافقت سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
نگهبانی دام، صیدکردن، پروردن حیوانات اهلی چون گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیاری
تصویر دامیاری
شغل و عمل دامیار صید جانوران با دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمسازی
تصویر رزمسازی
عمل رزمساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا سازی
تصویر دوا سازی
عمل و شغل دوا ساز دارو ساز، مغازه دارو ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروسازی
تصویر داروسازی
عمل داروساز، کارخانه ای که در آن دارو تهیه می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
چاره جویی، مشکل گشایی، آمادگی، حیله گری
فرهنگ فارسی معین
دوباره ساختن آن چه از بین رفته یا خراب شده است و یا مطلوب و مناسب نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامداری
تصویر دامداری
نگاه داری و پرورش جانوران اهلی مانند گوسفند، گاو، اسب، شتر و مانند آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکسازی
تصویر پاکسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
آکتیویشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازسازی
تصویر بازسازی
اصلاح، ترمیم، تعمیر، مرمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جداسازی
تصویر جداسازی
تفکیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارسازی
تصویر خارسازی
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازسازی
تصویر بازسازی
Recondition, Reconstruction, Reenactment, Refurbishment, Reorganization, Restoration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاکسازی
تصویر پاکسازی
Clearance, Decontamination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جداسازی
تصویر جداسازی
Desegregation, Disentanglement
دیکشنری فارسی به انگلیسی