- دامساز
- سازنده دام
معنی دامساز - جستجوی لغت در جدول جو
- دامساز
- سازندۀ دام، کسی که دام درست می کند یا دام می گستراند
کنایه از آنکه دیگری را با مکر و فریب گرفتار سازد، حیله گر و فریب دهنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانوس
درد آشنا، سازگار، موافق
همدم، همراز، هم صحبت، همنشین، موافق، سازگار، دمخور
همدم، همراز، موافق، سازگار
نا موافث، ناموافق
همدمی همرازی مصاحبت، موافقت سازگاری
تاثیر گذار، مثمر ثمر، آکتیو
کسی که دارو میسازد. آنکه دوا تهیه کند برای فروش دوا ساز
داروگر، داروساز
ساز کننده جنگ آماده کننده مقدمات حرب
خدا، آخشیجان
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
ترکی آلاکلنگ
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
کارگشا، مشکل گشا، چاره جو
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام، برای مثال دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی - ۱۰۳۵)
کسی که از روی نسخۀ طبیب داروها را تهیه و ترکیب می کند، دواساز، سازندۀ دارو
وکیل، مهندس، خدمتکار و مانند آن، کارگشا
برماسیدنی نیست بپسودنی نیست مس کردنی نیست. اقتباس از آیه 97 سوره 20 (طه) : قال ذهب فان لک فی الحیاه ان تقول لامساس. (گفت پس برو پس بتحقیق مرتر است در زندگانی که بگویی روا نیست من خادم همی پردازم اکنون ساحریست سامری کو تا بیاید گوشمال لامساس. (انوری) لا مشاحه فی الاصطلاح. نزاعی در اصطلاح نیست
آنکه سازگار نیست ناموافق مخالف مقابل دمساز
ناروا آنکه مجازنیست غیرماذون، ناروا ممنوع مقابل مجاز
ناسازگارغیرمتناسب بی تناسب، ناهم کوک مقابل همساز
همانندی همسانی: (از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان نظم و اعجاز نیاید)
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
شکارچی
جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
کسی که دارو می سازد، آن که دوا تهیه می کند، دواساز
چاره جو، مشکل گشا
خمیازه، برای مثال آن چنان کز عطسه و از خامیاز / این دهان گردد به ناخواه تو باز (مولوی - ۶۴۹)