جدول جو
جدول جو

معنی دالف - جستجوی لغت در جدول جو

دالف
(لِ)
تیری که نزدیک نشانه رسد و از جایی که افتاده باشد دور شود، گام نزدیک نهنده بسبب بار گران که برداشته باشد. ج، دلّف. (منتهی الارب) ، آنکه از پیری بعصا رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دالی
تصویر دالی
دالی (Dolly) یک وسیله فیلم برداری است که به فیلمبردارها اجازه می دهد تا دوربین را به صورت نرم و روان حرکت دهند. این وسیله معمولاً شامل یک پلتفرم چرخ دار است که دوربین بر روی آن قرار می گیرد و می تواند بر روی ریل ها یا سطوح صاف حرکت کند. این حرکت ها می توانند شامل جلو و عقب رفتن، چپ و راست رفتن، و حتی حرکات پیچیده تر مانند حرکت های منحنی باشند.
استفاده از `dolly` در فیلم برداری به دلایل متعددی انجام می شود:
1. حرکت نرم و پایدار : یکی از اصلی ترین مزایای استفاده از `dolly` ایجاد حرکت های نرم و بدون لرزش است که به تصاویر حرفه ای و سینمایی کمک می کند.
2. تغییر زاویه دید : با استفاده از `dolly`، فیلم بردارها می توانند به راحتی زاویه دید دوربین را تغییر دهند و نمای متفاوتی از صحنه ارائه دهند.
3. تبعیت از شخصیت ها : در صحنه هایی که نیاز است دوربین شخصیت ها را دنبال کند، `dolly` به فیلم بردار اجازه می دهد تا این کار را با حرکتی طبیعی و پیوسته انجام دهد.
4. ایجاد حس عمق : حرکت دوربین با استفاده از `dolly` می تواند حس عمق و ابعاد بیشتری به تصویر بدهد و تجربه بصری جذاب تری برای بیننده ایجاد کند.
به طور کلی، `dolly` یکی از ابزارهای مهم در سینما و فیلم سازی است که به ایجاد تصاویر زیبا و حرفه ای کمک می کند.
دالی ارابه ای است که با چهار چرخ که فیلمبردار روی آن سوار می شود و بسته به دکوپاژ از موضوع دور یا نزدیک می شود و همراه با موضوع یا در تعقیب موضوع حرکت میکند. کارلو یا دالی توسط ”پاسترونی“ فیلمساز ایتالیایی اختراع شد. دوربین بر دالی که روی ریل یا روی چرخهای لاستیکی بادی اش حرکت می کند، سوارشده، صحنه های حرکتی به نرمی برداشت می شود. اختراع این وسیله موجب تسهیل در فیلمبرداری نماهای حرکتی شد و بعد از این اختراع، فیلمهای به اصطلاح شیک و تمیز تولید شدند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از مالف
تصویر مالف
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالف
تصویر تالف
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن، دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دالت
تصویر دالت
دالdāl [l]، جرئت، گستاخی، قرب و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالف
تصویر سالف
ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
(دالْ لی)
کلمه ای که بدان کودکان خردسال و شیرخواره را خندانند و بازی دهند. رجوع به دالی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(لِهْ)
ضعیف النفس. ناتوان. دالهه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
جزء دوم کلمه دوداله است و دوداله نام بازی است که کودکان به دو چوب بازند و از آن دو چوب است. آنکه بزرگتر است چنبه و آنکه کوچکترست پل نامند. رجوع به دوداله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شهرت. ج، دال. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مایکل ویلیام، آوازخوان و آهنگساز ایرلندی که به سال 1808 میلادی در دوبلین بدنیا آمد و در 1870 میلادی درگذشت، او از کشورهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه دیدن کرد و در همین سفرها اپراهای خود را نوشت
لغت نامه دهخدا
کوه دالو از کوههای فارس است، در مغرب به سفیدار متصل است و در جنوب شرقی آن کوههای جهرم قرار دارد و سرانجام به جبال هرمز واقع در شمال بندرلنگه ختم میشود و دارای قلل متجاوز از سه هزار گزست، (از جغرافیایی تاریخی غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا
ژنس، نام خانوادۀ معتبری از رومیان، ژول سزار منسوب بدان است
لغت نامه دهخدا
در تداول مردم اصفهان زنی که طاس و بقچۀ بانویی را به حمام برد و بازگرداند، عجوزه و پیرزن، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : پیر دالو، پیری سخت پیر، زنی سخت پیر
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی است از دهستان گل تپه فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 36هزارگزی خاور سقز. کنار رود خانه خورخوره. کوهستانی است و سردسیر و دارای 80 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه خورخوره است و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
سیف دالق، شمشیر بآسانی برآینده از نیام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لقب عمار بن زیادالعیسی و این لقب او را بسبب بسیاری غلط داده اند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
امر دالع، کار بیفایده، احمق دالع، مرد بسیار گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آنکه دلو را از چاه برکشد و تهی کند، ج، دلاه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ماهورزن، دهی از دهستان حمزه لو است که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نعت فاعلی از حلف. سوگندیادکننده. سوگندخورنده
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
همواربینی. (تاج المصادر بیهقی) (ذیل قوامیس دزی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تلف شونده. تباه. نابود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رجل دالخ، مرد در فراخی سال درآینده. ج، دالخون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مالف
تصویر مالف
جای الفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالف
تصویر تالف
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داله
تصویر داله
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالی
تصویر دالی
سه گوشه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالت
تصویر دالت
مونث دال راهنما هادی، آشنایی، ناز، جرات گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالع
تصویر دالع
کار بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالف
تصویر خالف
گول، احمق، نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالف
تصویر جالف
ریستک (وبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالف
تصویر سالف
پیش رفته، متقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالف
تصویر سالف
((لِ))
گذشته، پیشین، پیش رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داله
تصویر داله
((لِ یا لَ))
مؤنث دال، راهنما، هادی، آشنایی، ناز، جرأت، گستاخی
فرهنگ فارسی معین