جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دالت

دالت

دالت
گستاخی. (دهار). اسم است ادلال را ای، ما تدل به علی حمیمک. قال فی الغریبین هو شبه جراءه علیه. (منتهی الارب) : دالت صحبت... بدان پیوسته است. (کلیله و دمنه). اگر آلت اینست بدالت او هیچ معاملت گذارده نشود. (سندبادنامه ص 676). او از سر دالت و انبساط بجواب موحش قیام می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 359). و سلطان اولاد و اکباد را بدلی بریان و چشمی گریان وداع کرد و بدالت آنک... (جهانگشای جوینی). و نیز رجوع به داله شود
لغت نامه دهخدا

بالت

بالت
فرانسوی پروشت وشتن (رقص) نرم چون پرواز یکی از هنرهای ترکیبی و آن تجسم و نمایش یک موضوع است بوسیله نوعی رقص علمی و حرکات مشکل همراه با موزیک
فرهنگ لغت هوشیار

دلالت

دلالت
راهنمایی کردن راه نمودن به راه راست، راهنمایی، برهانی که برای اثبات امری آورند، رابطه بین دو امر در صورتیکه از علم به یکی علم بدیگری حاصل شود و آن راهنمایی لفظ است بمعنی که بر سه قسم است: یا دلالت الزامی 0 نمودن لفظ است خارج لوازم معنی را مانند دلالت انسان بر خندیدن، یا دلالت تضمنی 0 نمودن لفظ است جزو معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان فقط یا ناطق فقط 0 نمودن لفظ است یا دلالت مطابقه نمودن لفظ است تمام معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان ناطق جمع دلالات 0 راهنمائی، هدایت، راهبری
فرهنگ لغت هوشیار