جدول جو
جدول جو

معنی داغگر - جستجوی لغت در جدول جو

داغگر
(گَ)
داغ کننده. گرم کننده:
خون گرمی ات به شیشه گران کرده آشنا
اکنون در آتش از هوس داغگر نشین.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
داغگر
داغ کننده، گرم کننده
تصویری از داغگر
تصویر داغگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادگر
تصویر دادگر
داد دهنده، عادل، داد گیرنده، باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغسر
تصویر داغسر
کسی که پیش سرش موی نداشته باشد، کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داشگر
تصویر داشگر
کسی که کورۀ آجرپزی یا سفال پزی دارد، کوره پز
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
فرومایه و ذلیل: ذهب صاغراً داغراً، رفت خوار و ذلیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ژاک. مخترع بزرگ فرانسوی. متولد به سال 1787 و متوفی 1851 میلادی او را در خصوص دیوراما نظری است و در بسط و توسعۀ عکاسی بکمک نیپس کوشیده است و نامش بسبب این اختراع پایدار مانده
لغت نامه دهخدا
(گَ)
لقب نوشروان پسرقباد پادشاه ساسانی. (از مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کلال. (برهان). فخّاری. (دستوراللغه). کوره پز. کوزه گر و کاسه گر
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
مخفف داغگاه. رجوع به داغگاه شود:
خاصگی دست راست بر در وحدت دل است
وینکه بدست چپ است داغگه ران او.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از داغر
تصویر داغر
فرومایه و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که پیش سر او تا فرق سر او موی نداشته باشد اصلع، پرنده ای است خوش آواز از نوع گنجشک که در سر او چند پر زرد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
عادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغسر
تصویر داغسر
((سَ))
کچل، بی مو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
((گَ))
داددهنده، عادل، یکی از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
عادل
فرهنگ واژه فارسی سره
حق ستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف، باریتعالی
متضاد: ظالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیله ی فلزی برای داغ کردن حیوانات، داغ کننده ی حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی
سگ سیاه و سفید
فرهنگ گویش مازندرانی