گرهی که در گلو و اعضای مردم افتد و درد نکند، گره های کوچک و بزرگ که بر تن مردم افتد و درد ندارد، دانه ها و گره ها باشد مانند گردکان که از اعضاء و گلوی مردم برمی آید و درد نمیکند و آنرا سلعه میگویند، (برهان)، خوک، سلعه، خوکک، چخج، (زمخشری)، جخش، جخج، غده، غول، غول بیابانی و او نوعی از جن است، (برهان)، رجوع به غول شود
گرهی که در گلو و اعضای مردم افتد و درد نکند، گره های کوچک و بزرگ که بر تن مردم افتد و درد ندارد، دانه ها و گره ها باشد مانند گردکان که از اعضاء و گلوی مردم برمی آید و درد نمیکند و آنرا سلعه میگویند، (برهان)، خوک، سلعه، خوکک، چخج، (زمخشری)، جخش، جخج، غده، غول، غول بیابانی و او نوعی از جن است، (برهان)، رجوع به غول شود
داخل که درگاه پادشاهان باشد، (برهان)، دارافزاین که بر در سلاطین از چوب و سنگ بود، (شرفنامه)، دکان، دکه و سکوئی که بر درگاه اکابر سلاطین بجهت نشستن سازند، (برهان)، درگاه و صفه که بر در سلاطین از چوب و سنگ سازند برای نشستن، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک بدام نصب کنند تا صید از آن بترسد و بجانب دام راهی شود، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت سازند بجهت منع وحوش و طیور، (برهان)، مترسک، مترس، چیزی که در کشتزارها برای رمیدن مرغان سازند، داحول، داهول
داخُل که درگاه پادشاهان باشد، (برهان)، دارافزاین که بر در سلاطین از چوب و سنگ بود، (شرفنامه)، دکان، دکه و سکوئی که بر درگاه اکابر سلاطین بجهت نشستن سازند، (برهان)، درگاه و صفه که بر در سلاطین از چوب و سنگ سازند برای نشستن، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک بدام نصب کنند تا صید از آن بترسد و بجانب دام راهی شود، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت سازند بجهت منع وحوش و طیور، (برهان)، مترسک، مترس، چیزی که در کشتزارها برای رمیدن مرغان سازند، داحول، داهول
داهول، دام داهول، پایدام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند گویا که آن گورخر رانده شده است از بهر شکار، ج، دواحیل، (منتهی الارب)، دامی که برای صید گور و آهو کنند
داهول، دام داهول، پایدام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند گویا که آن گورخر رانده شده است از بهر شکار، ج، دواحیل، (منتهی الارب)، دامی که برای صید گور و آهو کنند
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
از قراء پنج ده مرورود خراسان است، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره. (تاج العروس). قریه ای است از پنج قریۀ مرورود خراسان و امیر خراسان (مهلب بن ابی صفره الازدی بسال 82 هجری قمری در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمد بن حسین زاغولی. (ازانساب سمعانی). یاقوت گوید: زاغول از قریه های مروالروذ و مهلب بن ابی صفره عتکی که پس از قتل ازارقه از طرف عبدالملک والی خراسان شده بود در ماه صفر 76 به زاغول رفت و در آنجا مقیم بود تا در 82 که بقصد جنگ از آنجا بیرون رفت و وفات یافت. (از معجم البلدان)
از قراء پنج ده مرورود خراسان است، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره. (تاج العروس). قریه ای است از پنج قریۀ مرورود خراسان و امیر خراسان (مهلب بن ابی صفره الازدی بسال 82 هجری قمری در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمد بن حسین زاغولی. (ازانساب سمعانی). یاقوت گوید: زاغول از قریه های مروالروذ و مهلب بن ابی صفره عتکی که پس از قتل ازارقه از طرف عبدالملک والی خراسان شده بود در ماه صفر 76 به زاغول رفت و در آنجا مقیم بود تا در 82 که بقصد جنگ از آنجا بیرون رفت و وفات یافت. (از معجم البلدان)
داهل، داحول، داخول، علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت، هراسه، (غیاث)، آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ و کشت سازند، (غیاث) : سلطنت گر هم بدین طبل و علم بودی بحشر دشتبان داهول خود آنروز هم بفراشتی، نزاری قهستانی، ، علامتی که صیادان بر کنار دام سازند، (برهان)، علامتها که بر زمین زنند تا نخجیران از آن بهراسند و قصد دام کنند، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، داهل، داحول، داخول، و دام و داهول بصورت ترکیب اضافی مقلوب ’دام داهول’ در این مورد ظاهراً بر مجموع آن علائم و دام و گاه بر خود دام اطلاق شده است و از مجموع یا از هر یک از اجزاء ترکیب، ارادۀ دام و تله و جال و آلتها که برای شکار و صید حیوانات بکار برند شده است: چسته بتافتستم کایدونم گوئی ز دام داهول جستستم، ابوشکور، همی دانست جادو دایۀ پیر که این بار از کمانش راست شد تیر رمیده گور در داهولش افتاد وز افسونش ببند آمد سر باد، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، بهر صیدی کو نمی گنجد بدام دام داهول شکاری میکشم، مولوی، و رجوع به داهل و داهول شود، تاج مرصع، (برهان)، تاج مرصع پادشاهان اما به این معنی ظاهراً مصحف داهم (صورتی از دیهیم) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین)
داهل، داحول، داخول، علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت، هراسه، (غیاث)، آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ و کشت سازند، (غیاث) : سلطنت گر هم بدین طبل و علم بودی بحشر دشتبان داهول خود آنروز هم بفراشتی، نزاری قهستانی، ، علامتی که صیادان بر کنار دام سازند، (برهان)، علامتها که بر زمین زنند تا نخجیران از آن بهراسند و قصد دام کنند، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، داهل، داحول، داخول، و دام و داهول بصورت ترکیب اضافی مقلوب ’دام داهول’ در این مورد ظاهراً بر مجموع آن علائم و دام و گاه بر خود دام اطلاق شده است و از مجموع یا از هر یک از اجزاء ترکیب، ارادۀ دام و تله و جال و آلتها که برای شکار و صید حیوانات بکار برند شده است: چسته بتافتستم کایدونم گوئی ز دام داهول جستستم، ابوشکور، همی دانست جادو دایۀ پیر که این بار از کمانش راست شد تیر رمیده گور در داهولش افتاد وز افسونش ببند آمد سر باد، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، بهر صیدی کو نمی گنجد بدام دام داهول شکاری میکشم، مولوی، و رجوع به داهل و داهول شود، تاج مرصع، (برهان)، تاج مرصع پادشاهان اما به این معنی ظاهراً مصحف داهم (صورتی از دیهیم) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین)
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند