- داغمه
- خشکی پوست لب از بیماری تب
معنی داغمه - جستجوی لغت در جدول جو
- داغمه
- خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب، تاول هایی که در دهان یا بر روی لب پیدا می شود
- داغمه ((مِ))
- خشکی لب یا پوست، سفتی روی زخم، روغن بسته شده، داغلمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دغاگر، کینه پنهانی
کشکک زانو، گوشت آگنده، آب تنک
شکستگی سر که بدماغ رسد
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است
شکستگی سر که به دماغ برسد، جراحتی که تا مغز سر برسد