جدول جو
جدول جو

معنی داغمه

داغمه((مِ))
خشکی لب یا پوست، سفتی روی زخم، روغن بسته شده، داغلمه
تصویری از داغمه
تصویر داغمه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با داغمه

داغمه

داغمه
خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب، تاول هایی که در دهان یا بر روی لب پیدا می شود
داغمه
فرهنگ فارسی عمید

داغمه

داغمه
خشکی و آماس پوست خاصه در لبها از اثر حرارت خارجی یا درونی. خشکی و ترنجیدگی پوست لب بر اثر بیماری حاد یا تشنگی
لغت نامه دهخدا

دایمه

دایمه
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است
فرهنگ لغت هوشیار