- داشخال
- چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
معنی داشخال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
چرک آهن، ریم آهن، زنگ آهن
درخت میوه داری که هنوز آن را پیوند نکرده باشند، میوه ای که از درخت پیوندنشده به دست آید، قلمۀ درخت و نهال نونشانده
درختی که آن را پیوند نکرده باشند، درخت تازه نشانده شده
داشخال، چرک آهن، ریم آهن، جنت الحدید
نهال نو نشانده و پیوند نکرده
داس کوچک، عصای کوچک
دستمال، حوله، لنگی
درآوردن، بدرون بردن
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
شخصها، کالبد ها، تنها
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
خرده، چالش، دیسه ها، دشواری، ریخت ها
هر چیز دور ریختنی افکندنی سقط آخال آشغال
بخشش، دهش، پاداش
اسباب و آلات و لوازم خانه
آنچه از چوب و غیره که صیاد آهوان برای بدام انداختن آنها آماده سازد جمع دواحیل
داخل کردن، به درون بردن
پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن، دشواری، سختی و پیچیدگی کاری یا امری، مسئله، عیب، نقص
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور،برای مثال خاطر آرد بس شکال این جا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱ - ۳۸۸)
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور،
شغل ها، کارها، پیشه ها، جمع واژۀ شغل
مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
آشغال، خاشاک، خاک روبه، هر چیز دورریختنی مثلاً آت آشغال
شخص ها، آدمی ها، انسان ها، بدن انسانها، کالبد مردم، تن ها، جمع واژۀ شخص
شکل ها، مثل ها، مانندها، چهره ها، صورت ها، حالت ها، وضع ها، جمع واژۀ شکل
برانگیختن، از جا برکندن، روانه ساختن، گسیل کردن، تبعید کردن
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، صفد، احسان، سماحت، بغیاز، عطیّه، داد و دهش، دهشت، جود، منحت، داشن، بذل، عتق، جدوا، برمغاز، فغیاز، اعطا، داشات برای مثال خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری - ۳۶۷)
پاداش
پاداش
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخیره، لخج، شخار، بلخچ، قلیا، خشار