جدول جو
جدول جو

معنی داشخال - جستجوی لغت در جدول جو

داشخال
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
تصویری از داشخال
تصویر داشخال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داشخار
تصویر داشخار
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشخار
تصویر داشخار
چرک آهن، ریم آهن، زنگ آهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درخت میوه داری که هنوز آن را پیوند نکرده باشند، میوه ای که از درخت پیوندنشده به دست آید، قلمۀ درخت و نهال نونشانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درختی که آن را پیوند نکرده باشند، درخت تازه نشانده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داشخار
تصویر داشخار
داشخال، چرک آهن، ریم آهن، جنت الحدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانیال
تصویر دانیال
(پسرانه)
خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دال خال
تصویر دال خال
نهال نو نشانده و پیوند نکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داسخاله
تصویر داسخاله
داس کوچک، عصای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داسخاله
تصویر داسخاله
((لِ))
داس کوچک، داسغاله، دستغاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشمال
تصویر دوشمال
دستمال، حوله، لنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داشاد
تصویر داشاد
(پسرانه)
هدیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داشاب
تصویر داشاب
(پسرانه)
هدیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
درآوردن، بدرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشخاص
تصویر اشخاص
شخصها، کالبد ها، تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشلال
تصویر اشلال
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
خرده، چالش، دیسه ها، دشواری، ریخت ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشخال
تصویر آشخال
هر چیز دور ریختنی افکندنی سقط آخال آشغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشاد
تصویر داشاد
بخشش، دهش، پاداش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامال
تصویر دامال
اسباب و آلات و لوازم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از چوب و غیره که صیاد آهوان برای بدام انداختن آنها آماده سازد جمع دواحیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
داخل کردن، به درون بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن، دشواری، سختی و پیچیدگی کاری یا امری، مسئله، عیب، نقص
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور، برای مثال خاطر آرد بس شکال این جا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱ - ۳۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
شغل ها، کارها، پیشه ها، جمع واژۀ شغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشخال
تصویر آشخال
آشغال، خاشاک، خاک روبه، هر چیز دورریختنی مثلاً آت آشغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشخاص
تصویر اشخاص
شخص ها، آدمی ها، انسان ها، بدن انسانها، کالبد مردم، تن ها، جمع واژۀ شخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
شکل ها، مثل ها، مانندها، چهره ها، صورت ها، حالت ها، وضع ها، جمع واژۀ شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشخاص
تصویر اشخاص
برانگیختن، از جا برکندن، روانه ساختن، گسیل کردن، تبعید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داشاد
تصویر داشاد
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، صفد، احسان، سماحت، بغیاز، عطیّه، داد و دهش، دهشت، جود، منحت، داشن، بذل، عتق، جدوا، برمغاز، فغیاز، اعطا، داشات برای مثال خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری - ۳۶۷)
پاداش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشخار
تصویر اشخار
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخیره، لخج، شخار، بلخچ، قلیا، خشار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
((اِ))
درآوردن، داخل کردن
فرهنگ فارسی معین