جدول جو
جدول جو

معنی داستانی - جستجوی لغت در جدول جو

داستانی
سزاوار مثل زدن، مثل زدنی،
- داستانی شدن، سزاوار مثل زدن گردیدن، مثل زدنی شدن، درخور شهره شدن گردیدن، درخور مثل سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بود داستانی شود،
ابوشکور،
مکافات بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی،
فردوسی،
،
(در ترکیب) : همداستانی، موافقت، مرافقت
لغت نامه دهخدا
داستانی
ابوعبداﷲ، حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هجری قمری) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است، (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795)، و نیز رجوع به ’داستان’ (نام محل) شود
لغت نامه دهخدا
داستانی
منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی
منسوب به داستان، قصه یی، روایی، اساطیری، مقابل تاریخی
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
فرهنگ فارسی معین
داستانی
خرافی، غیرواقعی، افسانه ای، رمانتیک، روایی، قصه ای، اساطیری
متضاد: واقعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
داستانی
قصّةً
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به عربی
داستانی
Anecdotal
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
داستانی
anecdotique
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
داستانی
aneddotico
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
داستانی
анекдотичный
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به روسی
داستانی
anekdotisch
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
داستانی
анекдотичний
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
داستانی
anegdotyczny
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
داستانی
轶事的
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به چینی
داستانی
anedótico
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
داستانی
حکایتی
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به اردو
داستانی
anecdótico
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
داستانی
গল্পসঙ্কুল
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
داستانی
เรื่องเล่า
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
داستانی
hadithi
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
داستانی
hikayeci
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
داستانی
エピソードの
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
داستانی
אנקדוטי
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به عبری
داستانی
किस्सागोई
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به هندی
داستانی
anekdotik
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
داستانی
anekdotisch
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به هلندی
داستانی
일화적인
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغستانی
تصویر داغستانی
در ردیف های آوازی، گوشه ای در همایون، در ردیف های آوازی، گوشه ای در دشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
ستاندن داد کسی از دیگری، در علم حقوق شغل و عمل دادستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، دیرینه، تاریخی
فرهنگ فارسی عمید
قدیم، کهن، عتیق، دیرینه، قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی،
فرخی،
بدان خانه باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری،
منوچهری،
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی،
منوچهری،
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است،
خاقانی،
لغت نامه دهخدا
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
داد خواهی، انتقام
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
شغل دادستان، محل دادگاه، دادسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، کهنه
فرهنگ فارسی معین