- داردار
- داد و فریاد، سر و صدا، جار و جنجال، جنگ و هیاهو
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
معنی داردار - جستجوی لغت در جدول جو
- داردار
- درنگ و کندی در انجام کار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
صاحب خار
نشاندار، علامت دار، ماتم دیده، فرزند مرده
ثبات و پایداری
زمینی که شاخه های درخت را در آن فرو برند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند تخمدان
شان و شوکت، کروفر، جنگ وهیاهو
دارای خار مثلاً گل خاردار، سیم خاردار، در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد، کرم خاردار
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸) ، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
مامور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره می کند، وزیر
حاکم، کارمند دولت
حاکم، کارمند دولت
وزیر پادشاه را گویند و کاردان جمع آنست که وزیران باشند، وکیل، مامور
میوه دار، آبستن، حامله
مدعی، ادعا کننده
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
داغدیده
وزیر، حاکم، مأمور سیاسی یک دولت در کشوری دیگر که در غیاب سفیر به انجام کارهای سفارت خانه می پردازد
زمینی که در آن دانه ها یا قلمه های درختان را بکارند تا پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، تخمدان، دانه دان
مدعی، ادعا کننده
Pregnant
Prickly, Thistly, Thorny
беременная
колючий , колючий
schwanger
stachelig, dornenreich
вагітна
колючий , колючий
w ciąży
kolczasty
带刺的 , 带刺的 , 有刺的
grávida