جدول جو
جدول جو

معنی دارانداش - جستجوی لغت در جدول جو

دارانداش
دهی جزء دهستان دیزمار بخش ورزقان شهرستان اهر، بیست هزارگزی فروانق (مرکز دهستان) 21 هزارگزی راه شوسه تبریز بجلفا، کوهستانی معتدل، سکنه چهارصد و شصت تن، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و سردرختی است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارانا
تصویر دارانا
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
جای بار انداختن، قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتی ها بارهای خود را خالی می کنند، بارافکن، جایی که کاروان فرود بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
شان و شوکت، کروفر، جنگ وهیاهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوراندیش
تصویر دوراندیش
کسی که پایان کار را در نظر بگیرد و در آن اندیشه و پیش بینی کند، عاقبت اندیش. محتاط
فرهنگ فارسی عمید
دار و گیر، دیر پاییدن، ثبات داشتن و مدارا کردن و بسیار ماندن، (برهان) :
روز دارادار و بردابرد میدان نبرد
هر غلام شه، بمردی همنبرد زال باد،
سوزنی،
رجوع به داردار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ دَ / دِ)
که دور اندازد. آنکه یا آنچه چیزی را به مسافت دور بیندازد چنانکه کمان تیر را. (از یادداشت مؤلف) : نضیحه. (منتهی الارب). مطحر. طحور، کمان دورانداز. (منتهی الارب) :
تا نبیند دل دهنده راز را
تا نبیند تیر دورانداز را.
مولوی.
رجوع به دورانداختن شود
لغت نامه دهخدا
(سِزَ دَ / دِ)
مآل بین. نقیض عجول. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). عاقل و دوربین. (آنندراج). گربز. (لغت فرس اسدی). مطلع و با بصیرت و پیش بین. (ناظم الاطباء). پایان نگر. عاقبت اندیش. مآل اندیش. آتیه بین. عاقبت بین. (یادداشت مؤلف) : پدرش مردی بود حرون و دوراندیش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). چون آن دوراندیش به خانه رسید در دست خویش از آن گنج جز حسرت و ندامت ندید. (کلیله و دمنه). این دمنه داهی دوراندیش است. (کلیله و دمنه).
تو ز اندیشه زآن سوی دو جهان
همه زین سوی عقل دوراندیش.
انوری.
بپرس از عقل دور اندیش گستاخ
که چون شاید شدن بر بام این کاخ.
نظامی.
از نهانخانه های دوراندیش
باز داده خبربه خاطر خویش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ)
وسیع و پهناور. دراندشت. دراندردشت. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به دراندردشت شود
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ دَ / دِ)
خداوند و مالک و دارندۀ دالان، حافظ دالان، و دالان بازار تنگ است که بردوسو دکان دارد، نگهبان سرا یا تیمچه یا بازار تنگ سرپوشیده، مناسبت آنکه مقیم دالان کاروانسرا و تیمچه و بازار است و خروج اشخاص و اجناس را مراقبت دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی از خارپشت است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. به عربی قنفذ گویند. (آنندراج). نوعی خارپشت است. (برهان قاطع). همان چوله است که خار ابلق اندازد و خاردار نیز گویند. (انجمن آرای ناصری). تشی. (رجوع به تشی شود). همان اسقر است که خارهای ابلق دارد و هر که قصد او کند بسوی او آن خارچون تیر اندازد. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، چهل و دو هزارگزی شمال ورزقان چهل هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی، سکنه 560 تن، آب از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، انگور، انجیر است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید:
از خس و خار درین دشت صدا می آید
که درین منزل پرخوف مکن بارانداز.
(از آنندراج).
رجوع به بارافکن شود.
لغت نامه دهخدا
محافظ کاروانسرا سرایدار کاروانسرا. حافظ دالان و بازار تنگ است که بر دو سو دکان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
ثبات و پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
نوعی از خارپشت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوراندیش
تصویر دوراندیش
عاقبت اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوراندیش
تصویر دوراندیش
عاقبت اندیش، محتاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دگراندیش
تصویر دگراندیش
((دِ گَ اَ))
دارای اندیشه متفاوت با اندیشه حاکم بر جامعه
فرهنگ فارسی معین
بخشی از ساحل یا بندرگاه که کشتی ها بار خود را آنجا بر زمین گذارند، جایی که کاروان فرود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
اسکله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوراندیش
تصویر دوراندیش
حسابگر
فرهنگ واژه فارسی سره
اسکله، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احتیاطکار، ژرف بین، عاقبت اندیش، محتاط، هوشیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بارانداز محوطه ای است از بندر که آنجا بارها را از کشتی به خشکی می آورند و از همان نقطه بار کامیون ها یا قطار و راه آهن می کنند و به نقاط دیگر می فرستند. در واقع بارانداز همان بندر است و دیدن بارانداز در خواب دو حالت دارد که باید بیننده خواب دقت نموده و مشخص کند. یک وقت پیاده شده اید و یک وقت است که سوار می شوید و می خواهید بروید. پیاده شدن فراغت از تشویش و نگرانی است. همچنان که سفر دریایی مخاطره آمیز است و چون به بندر و پایاب برسید احساس امنیت و راحت می کنید پیاده شدن در بندر نیز در عالم خواب خوب است چون بشارت می دهد که از نگرانی و تشویش رهایی خواهید یافت. اما یک وقت است که خود را در بارانداز می بینید و آنجا احساس می کنید که می خواهید به سفر دریا بروید و این گویای آن است که به کاری مخاطره آمیز اقدام می کنید. احتمالا با کسی شریک می شوید و یا وام می گیرید -
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بار انداز
فرهنگ گویش مازندرانی