جدول جو
جدول جو

معنی دارابگرد - جستجوی لغت در جدول جو

دارابگرد
(گِ)
یکی از پنج کوره (شهرستان) ایالت فارس در قدیم ’خشکی فارس را در قدیم پنج کوره گرفته اند چون اردشیرخوره، واصطخر و دارابجرد و شاپورخوره و قبادخوره و در هر یک چند ولایت و شهر بوده و هست. و حدود آن کورها تا ولایت عراق عجم و خوزستان و لرستان شبانکاره و بحر فارس پیوسته است’. (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 113). رجوع به دارابجرد و داراگرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جِ)
مرسل یا برکه سلوام، در نزدیکی اورشلیم میباشد و آنرا شیلونیزگویند. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به سلوان شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
همان دارابگرد است و گرد به معنی شهر است یعنی شهر دارا. (فرهنگ لغت شاهنامه ص 126). ’شهری است خرم و آبادان و بسیار خواسته و هوای بد، به ناحیت پارس. و از وی مومیائی خیزد که بهمه جهان جایی دیگر نبود. و اندر نواحی وی کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی...’. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی شهرستان اهواز که در 24هزارگزی شمال باغ ملک و 3هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفت گل به ایزه (ایذه) در کوهستان واقعست. هوایش معتدل و دارای 170 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و قنات ومحصولش غلات، برنج، حبوبات و میوه است. شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
محمد دارایی متخلص به ’شاه’ که در دورۀصفویه میزیسته و مدتی در هند بوده و در هر علم کم وبیش آگاهی داشته است. نمونه ای از شعر او این است:
جهدی کن و در راه خدا پا بردار
زاد ره آخرت ز دنیا بردار
با دست تهی مرو بدرگاه کریم
آب از ساحل برای دریا بردار.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 186)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داروبرد
تصویر داروبرد
((بَ))
کر و فر، گیرودار
فرهنگ فارسی معین
جستجو و کاوش زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی