دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور 27 هزارگزی باختر چگنۀ بالا، کوهستانی، معتدل و دارای 1043 تن سکنه، آب مشروب از قنات، محصول عمده آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، کرباس بافی، راه آن اتومبیل رو، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 - ص 159) دهی از دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب 28هزارگزی راه شوسۀ سراب به تبریز، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 1405 تن است، آب از نهر و چاه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه مالرو، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 204)
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور 27 هزارگزی باختر چگنۀ بالا، کوهستانی، معتدل و دارای 1043 تن سکنه، آب مشروب از قنات، محصول عمده آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، کرباس بافی، راه آن اتومبیل رو، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 - ص 159) دهی از دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب 28هزارگزی راه شوسۀ سراب به تبریز، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 1405 تن است، آب از نهر و چاه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه مالرو، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 204)
دستور داراب نام یکی از پارسیان هند است که آنکتیل دوپرون برای آموختن اوستا و فرهنگ ایران باستان از سال 1758 تا 1761 در حقیقت شاگرد او بوده است، (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 20 - 21) داراب پسر ارفحشد یکی از حکام جزء در سیستان و بقول نویسندۀ مجمل التواریخ و القصص یکی از پادشاهان عجم بوده است، رجوع به مجمل التواریخ و القصص بتصحیح مرحوم بهار ص 520 شود دارای اکبر، (برهان)، رجوع به دارا و داریوش شود، داراب نام دخترزادۀ مهین بهمن هم هست، (برهان)، پسر بهمن از همای، رجوع به شاهنامۀ فردوسی پادشاهی داراب شود
دستور داراب نام یکی از پارسیان هند است که آنکتیل دوپرون برای آموختن اوستا و فرهنگ ایران باستان از سال 1758 تا 1761 در حقیقت شاگرد او بوده است، (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 20 - 21) داراب پسر ارفحشد یکی از حکام جزء در سیستان و بقول نویسندۀ مجمل التواریخ و القصص یکی از پادشاهان عجم بوده است، رجوع به مجمل التواریخ و القصص بتصحیح مرحوم بهار ص 520 شود دارای اکبر، (برهان)، رجوع به دارا و داریوش شود، داراب نام دخترزادۀ مهین بهمن هم هست، (برهان)، پسر بهمن از همای، رجوع به شاهنامۀ فردوسی پادشاهی داراب شود
رب آب است که پرورنده و رب النوع خوانند، (برهان)، کرّوفرّ و شأن و شوکت و خودنمائی، (برهان)، و به این معنی مصحف ’دارات’ است، (حاشیۀ برهان)، رجوع به دارای گونه و دارای شود، میرآب که دارنده آب باشد، (لغات محلی شوشتر خطی)
رَب آب است که پرورنده و رب النوع خوانند، (برهان)، کرّوفرّ و شأن و شوکت و خودنمائی، (برهان)، و به این معنی مصحف ’دارات’ است، (حاشیۀ برهان)، رجوع به دارای گونه و دارای شود، میرآب که دارنده آب باشد، (لغات محلی شوشتر خطی)
زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز حاصل شده باشد، (برهان) (آنندراج)، زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز و غدیر و آبگیر حاصل شده باشد، (از هفت قلزم)، زمینی که با آب کاریز و رودخانه مشروب شود، برخلاف زمین دیم، (ناظم الاطباء: فاراب)، و رجوع به فاراب شود
زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز حاصل شده باشد، (برهان) (آنندراج)، زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز و غدیر و آبگیر حاصل شده باشد، (از هفت قلزم)، زمینی که با آب کاریز و رودخانه مشروب شود، برخلاف زمین دیم، (ناظم الاطباء: فاراب)، و رجوع به فاراب شود
جمع داره که در عربی به معنی قبیله، محل، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هالۀماه است، دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند داره جلجل و داره رفرف که تمام آنها در قاموس گرد آورده شده است، (اقرب الموارد)، رجوع به داره شود
جمع داره که در عربی به معنی قبیله، محل، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هالۀماه است، دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند داره جلجل و داره رفرف که تمام آنها در قاموس گرد آورده شده است، (اقرب الموارد)، رجوع به داره شود
فاراب باشد و آن ناحیه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، نام ایالتی در ترکستان، (ناظم الاطباء: فاراب) (دمزن)، ناحیۀ بزرگ و وسیعی است در ماوراء جیحون که فاراب هم گویند، (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، ناحیه ای است در ورای نهر سیحون از بلاد مشرق، (انساب سمعانی)، اسم ناحیۀ بزرگ وسیعیست ورای نهر جیحون و آنرا فاراب نیز گویند، مثالش حکیم سوزنی فرماید: نیست آن سر، کدوی بارابیست نه چو آن سر کدوست در باراب، سوزنی (از سروری)، رجوع به شعوری ج 1 ورق 151، و فاراب شود
فاراب باشد و آن ناحیه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، نام ایالتی در ترکستان، (ناظم الاطباء: فاراب) (دِمزن)، ناحیۀ بزرگ و وسیعی است در ماوراء جیحون که فاراب هم گویند، (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، ناحیه ای است در ورای نهر سیحون از بلاد مشرق، (انساب سمعانی)، اسم ناحیۀ بزرگ وسیعیست ورای نهر جیحون و آنرا فاراب نیز گویند، مثالش حکیم سوزنی فرماید: نیست آن سر، کدوی بارابیست نه چو آن سر کدوست در باراب، سوزنی (از سروری)، رجوع به شعوری ج 1 ورق 151، و فاراب شود
قصبۀ مرکزی شهرستان فریدن و بطور مستقیم در صد و بیست هزارگزی شمال باختری اصفهان واقع شده، خلاصه مشخصات و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول: پنجاه درجه و 24 دقیقه و سی ثانیه خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض: 32درجه و 58 دقیقه و سی ثانیه شمالی، ارتفاع از سطح دریا 2130 گز، بنابراین 546 گز از اصفهان مرتفعتر است، اختلاف ساعت با تهران 4 دقیقه و بیست ثانیه، مسافت تا اصفهان (مرکز استان) از راه شوسه نجف آباد - دامنه صد و بیست هزار گز و تا خوانسار چهل و پنج هزار گز است، موقعیت طبیعی: قصبۀ داران در جلگه ای سبز و خرم که میان دو کوه از شمال بکوه باغ بالا و از جنوب بکوه هرمودر محدود است واقع شده، طول قصبه هزار و دویست و عرض آن در حدود هزار گز و بطور تقریب دارای هزار و دویست خانه است، هوای قصبه بواسطه ارتفاع زیاد سردسیر و در تابستان معتدل است، راههای داران در فصل زمستان مسدود میشوند، آب آشامیدنی و آب زراعتی قصبه ازرود خانه داران و پانزده رشته قنات که دارای آب مشروب بسیار خوب و گوارائی است تأمین میشود، وضع بناهای قصبه بجز چند ساختمان که بطرز شهری ساخته شد بقیه گلی و قدیمی است، قصبۀ داران دارای یک خیابان تسطیح نشده شمالی جنوبی است که ادارات دولتی و دکاکین که در حدود صد و ده باب است در مسیر این خیابان واقع شده اند، روشنایی قصبه از چراغهای نفتی است ولی در نظر است یک کار خانه برق احداث شود، جمعیت قصبه در حدود دو هزار و هفتصد تن است، شغل اهالی قصبه: زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی محلی، قالی و جاجیم و گلیم بافی، محصول عمده: غلات، حبوبات و میوه جات و دارای یک باب دبیرستان و دو دبستان میباشد، تفرج گاه اهالی قصبه مزارع و باغات اطراف قصبه است، قصبۀ داران دارای ادارت دولتی: فرهنگ، ژاندارمری، دارایی، کشاورزی، پست و تلگراف و تلفن، بهداری، فرمانداری، دادگاه، آمار و ثبت میباشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 84)
قصبۀ مرکزی شهرستان فریدن و بطور مستقیم در صد و بیست هزارگزی شمال باختری اصفهان واقع شده، خلاصه مشخصات و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول: پنجاه درجه و 24 دقیقه و سی ثانیه خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض: 32درجه و 58 دقیقه و سی ثانیه شمالی، ارتفاع از سطح دریا 2130 گز، بنابراین 546 گز از اصفهان مرتفعتر است، اختلاف ساعت با تهران 4 دقیقه و بیست ثانیه، مسافت تا اصفهان (مرکز استان) از راه شوسه نجف آباد - دامنه صد و بیست هزار گز و تا خوانسار چهل و پنج هزار گز است، موقعیت طبیعی: قصبۀ داران در جلگه ای سبز و خرم که میان دو کوه از شمال بکوه باغ بالا و از جنوب بکوه هرمودر محدود است واقع شده، طول قصبه هزار و دویست و عرض آن در حدود هزار گز و بطور تقریب دارای هزار و دویست خانه است، هوای قصبه بواسطه ارتفاع زیاد سردسیر و در تابستان معتدل است، راههای داران در فصل زمستان مسدود میشوند، آب آشامیدنی و آب زراعتی قصبه ازرود خانه داران و پانزده رشته قنات که دارای آب مشروب بسیار خوب و گوارائی است تأمین میشود، وضع بناهای قصبه بجز چند ساختمان که بطرز شهری ساخته شد بقیه گلی و قدیمی است، قصبۀ داران دارای یک خیابان تسطیح نشده شمالی جنوبی است که ادارات دولتی و دکاکین که در حدود صد و ده باب است در مسیر این خیابان واقع شده اند، روشنایی قصبه از چراغهای نفتی است ولی در نظر است یک کار خانه برق احداث شود، جمعیت قصبه در حدود دو هزار و هفتصد تن است، شغل اهالی قصبه: زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی محلی، قالی و جاجیم و گلیم بافی، محصول عمده: غلات، حبوبات و میوه جات و دارای یک باب دبیرستان و دو دبستان میباشد، تفرج گاه اهالی قصبه مزارع و باغات اطراف قصبه است، قصبۀ داران دارای ادارت دولتی: فرهنگ، ژاندارمری، دارایی، کشاورزی، پست و تلگراف و تلفن، بهداری، فرمانداری، دادگاه، آمار و ثبت میباشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 84)
دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند است که در 24هزارگزی شمال باختری نهاوند و 2هزارگزی چقا اسرائیل قرار دارد. کوهستانی، سردسیر و مالاریائی است. سکنۀ آن 80 تن است. آب از چشمه و محصول عمده آن غلات، دیمی، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی فلاحت و گله داری و راه آنجا مالرو است. ایل یار مطاقلو برای تعلیف احشام به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند است که در 24هزارگزی شمال باختری نهاوند و 2هزارگزی چقا اسرائیل قرار دارد. کوهستانی، سردسیر و مالاریائی است. سکنۀ آن 80 تن است. آب از چشمه و محصول عمده آن غلات، دیمی، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی فلاحت و گله داری و راه آنجا مالرو است. ایل یار مطاقلو برای تعلیف احشام به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
سید جعفر بن ابی اسحاق موسوی علوی دارابی، ساکن بروجرد و معروف بکشفی از اجلۀ علمای امامیۀقرن سیزدهم هجری است که اصلاً از دارابگرد پارس بوده ... و عالمی است ادیب، نحوی، عارف و در حدیث و تفسیربی نظیر، از تألیفات اوست: 1- اجابهالمضطرین فی اصول الدین و بعض فروعه ... که حاوی بیانات ایقانیه و تحقیقات عرفانیه بوده و در هند و ایران چاپ شده است، 2- ارجوزه فی الکلام، 3- ارجوزه فی المنطق، 4- ارجوزه فی النحو ... 5- برق و شرق که شرق و غرب نیز گویند در شرح بعضی از احادیث دینیه که بپارسی فصیح و مسجع و مقفی موافق مشرب اهل ذوق و عرفان شرح کرده، چنانچه اصل حدیث را بعنوان کتاب الحصن الحصین شرح کرده است، 6-البلدالامین که منظومه ای است در اصول عقاید و از هزار بیت متجاوز بوده و آن را میرزا ابوالحسن اصطهباناتی، نوۀ دارابی، به عنوان کتاب الحصن الحصین شرح کرده است، 7- تحفهالملوک فی السیر السلوک که کتابی است در عقل و جهل و تعدیل قوای آنها و آن رابه پارسی بنام فتح علیشاه قاجار تألیف کرده و در آخرش قصیده ای ! در مدح سلطان گفته و از ابیات آن دو بیت نقل میشود: مه مه ! ای طوطی سخن بسیار شد زین سخن هر صفحه ای طومار شد داستان عقل بی پایان بود آنچه ناید در بیان، عقل آن بود، کتب دیگری نیز داشته است، درگذشت او را در سال 1267 هجری قمری ثبت کرده اند، رجوع به کشفی و ریحانه الادب ج 3 شود میرزا محمدعلی دارابی معروف به بهار پسر میرزا اسحاق شیخ الاسلام از اکابر بروجرد بوده و مانند پدر منصب شیخ الاسلامی داشته و بقضاوت مشغول بوده و در سال 1260 هجری قمری درگذشت، (ریحانه الادب ج 1 بهار)، رجوع به بهار شود
سید جعفر بن ابی اسحاق موسوی علوی دارابی، ساکن بروجرد و معروف بکشفی از اجلۀ علمای امامیۀقرن سیزدهم هجری است که اصلاً از دارابگرد پارس بوده ... و عالمی است ادیب، نحوی، عارف و در حدیث و تفسیربی نظیر، از تألیفات اوست: 1- اجابهالمضطرین فی اصول الدین و بعض فروعه ... که حاوی بیانات ایقانیه و تحقیقات عرفانیه بوده و در هند و ایران چاپ شده است، 2- ارجوزه فی الکلام، 3- ارجوزه فی المنطق، 4- ارجوزه فی النحو ... 5- برق و شرق که شرق و غرب نیز گویند در شرح بعضی از احادیث دینیه که بپارسی فصیح و مسجع و مقفی موافق مشرب اهل ذوق و عرفان شرح کرده، چنانچه اصل حدیث را بعنوان کتاب الحصن الحصین شرح کرده است، 6-البلدالامین که منظومه ای است در اصول عقاید و از هزار بیت متجاوز بوده و آن را میرزا ابوالحسن اصطهباناتی، نوۀ دارابی، به عنوان کتاب الحصن الحصین شرح کرده است، 7- تحفهالملوک فی السیر السلوک که کتابی است در عقل و جهل و تعدیل قوای آنها و آن رابه پارسی بنام فتح علیشاه قاجار تألیف کرده و در آخرش قصیده ای ! در مدح سلطان گفته و از ابیات آن دو بیت نقل میشود: مه مه ! ای طوطی سخن بسیار شد زین سخن هر صفحه ای طومار شد داستان عقل بی پایان بود آنچه ناید در بیان، عقل آن بود، کتب دیگری نیز داشته است، درگذشت او را در سال 1267 هجری قمری ثبت کرده اند، رجوع به کشفی و ریحانه الادب ج 3 شود میرزا محمدعلی دارابی معروف به بهار پسر میرزا اسحاق شیخ الاسلام از اکابر بروجرد بوده و مانند پدر منصب شیخ الاسلامی داشته و بقضاوت مشغول بوده و در سال 1260 هجری قمری درگذشت، (ریحانه الادب ج 1 بهار)، رجوع به بهار شود
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، چهل هزارگزی جنوب باختر سقز، یازده هزارگزی شمال شوسۀ سقز به بانه، کوهستانی، سردسیر، سکنۀ آنجا صد و پنجاه نفر، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 169)
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، چهل هزارگزی جنوب باختر سقز، یازده هزارگزی شمال شوسۀ سقز به بانه، کوهستانی، سردسیر، سکنۀ آنجا صد و پنجاه نفر، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 169)