دهی جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در هزارگزی شمال خاور طرخوران. کوهستانی. سردسیر و دارای 132 نفر سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بن شن شغل اهالی آن زراعت و گله داری و قالیچه بافی راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در هزارگزی شمال خاور طرخوران. کوهستانی. سردسیر و دارای 132 نفر سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بن شن شغل اهالی آن زراعت و گله داری و قالیچه بافی راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
جوانمرد، برای مثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
جوانمرد، برای مِثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
عمل دادگر. عادلی. دادگستری. عدل ورزی: و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ). دادگری شرط جهانداری است شرط جهان بین که ستمکاری است. نظامی
عمل دادگر. عادلی. دادگستری. عدل ورزی: و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ). دادگری شرط جهانداری است شرط جهان بین که ستمکاری است. نظامی
پارکه. ادارۀ مدعی العموم. محل کار دادستان و دادیاران و بازپرسان. و آن سه باشد: 1- دادسرای شهرستان، دادسرایی که در معیت دادگاههای شهرستان کار کند و دارای دادستان و بازپرس است. 2- دادسرای استان، دادسرایی که در معیت دادگاه استان بکار پردازد و دارای دادستان و دادیار است ولی بازپرس ندارد و بر دادسرای شهرستان نظارت کند. 3- دادسرای تمیز، دادسرایی که در معیت دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) کارکند و فاقد بازپرس است اما دارای دادستان (دادستان کل کشور) و معاونینی است و بر همه دادسراهای کشور نظارت کند. دادسرای دیگری در تشکیلات عدلیه هست و آن دادسرای عالی انتظامی قضاه است که در معیت دادگاه عالی انتظامی قضاه بکار بپردازد و بتخلفات قضاه رسیدگی کند و دارای دادستان و معاونین است و منحصراً در مرکز کشور باشد.
پارکه. ادارۀ مدعی العموم. محل کار دادستان و دادیاران و بازپرسان. و آن سه باشد: 1- دادسرای شهرستان، دادسرایی که در معیت دادگاههای شهرستان کار کند و دارای دادستان و بازپرس است. 2- دادسرای استان، دادسرایی که در معیت دادگاه استان بکار پردازد و دارای دادستان و دادیار است ولی بازپرس ندارد و بر دادسرای شهرستان نظارت کند. 3- دادسرای تمیز، دادسرایی که در معیت دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) کارکند و فاقد بازپرس است اما دارای دادستان (دادستان کل کشور) و معاونینی است و بر همه دادسراهای کشور نظارت کند. دادسرای دیگری در تشکیلات عدلیه هست و آن دادسرای عالی انتظامی قضاه است که در معیت دادگاه عالی انتظامی قضاه بکار بپردازد و بتخلفات قضاه رسیدگی کند و دارای دادستان و معاونین است و منحصراً در مرکز کشور باشد.
نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان. وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبدالله میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235) فرزند اصفهبد خورشید و نوادۀ دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177)
نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان. وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبدالله میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235) فرزند اصفهبد خورشید و نوادۀ دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج و در 48000گزی جنوب خاوری سنندج و 5000گزی جنوب باختر باشماق و در جلگه واقع و هوای آن سردسیری است. 350 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ومحصولات آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج و در 48000گزی جنوب خاوری سنندج و 5000گزی جنوب باختر باشماق و در جلگه واقع و هوای آن سردسیری است. 350 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ومحصولات آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 7هزارگزی شمال کوچصفهان سر راه مالرو عمومی کوچصفهان به خشکبیجار واقع و جلگه ای و معتدل و مرطوب است 450 تن سکنه دارد و از نورود، سفیدرود مشروب میشود. محصولات آن برنج، صیفی و شغل اهالی زراعت و راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 7هزارگزی شمال کوچصفهان سر راه مالرو عمومی کوچصفهان به خشکبیجار واقع و جلگه ای و معتدل و مرطوب است 450 تن سکنه دارد و از نورود، سفیدرود مشروب میشود. محصولات آن برنج، صیفی و شغل اهالی زراعت و راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام موضعی بوده است ظاهراً میان همدان و کاشان و آنجا مصاف افتاده است میان سلطان مسعود سلجوقی و المسترشد باﷲ خلیفۀ عباسی و مسترشد گرفتار لشکریان مسعود گشته و بمراغه افتاده و در این شهر بدست گروهی از ملاحده کشته شده است. (از مجمل التواریخ و القصص ص 453). و نیز رجوع به دای مرگ شود
نام موضعی بوده است ظاهراً میان همدان و کاشان و آنجا مصاف افتاده است میان سلطان مسعود سلجوقی و المسترشد باﷲ خلیفۀ عباسی و مسترشد گرفتار لشکریان مسعود گشته و بمراغه افتاده و در این شهر بدست گروهی از ملاحده کشته شده است. (از مجمل التواریخ و القصص ص 453). و نیز رجوع به دای مرگ شود
نام قریه ای از ناحیت براآن به اصفهان، (نزههالقلوب مقالۀسوم چ اروپا ص 51)، (و شاید صحیح کلمه رادان باشد)، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ذیل رادان شود
نام قریه ای از ناحیت براآن به اصفهان، (نزههالقلوب مقالۀسوم چ اروپا ص 51)، (و شاید صحیح کلمه رادان باشد)، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ذیل رادان شود
که عدل ورزد. که داد کند. دادگر. دادور: دو پروردۀ شاه بدخواه سوز یکی دادورز و یکی دین فروز. اسدی. دستور دادگستر سلطان دادورز مسعودسعد ملکت سلطان کامکار. سوزنی
که عدل ورزد. که داد کند. دادگر. دادور: دو پروردۀ شاه بدخواه سوز یکی دادورز و یکی دین فروز. اسدی. دستور دادگستر سلطان دادورز مسعودسعد ملکت سلطان کامکار. سوزنی
مرکب از ’راد’، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و ’مرد’. جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج). رجوع به راد شود: ولکن رادمردان جهاندار چو گل باشند کوته زندگانی. دقیقی. چو نامه سوی رادمردان رسید که آمد جهانجوی دشمن پدید. دقیقی. شه خسروان گفت با موبدان بدان رادمردان و اسپهبدان. دقیقی. درود جهانبان بر آن رادمرد کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد. فردوسی. تو آن کن بخوبی که او با تو کرد بپاداش کوشد دل رادمرد. فردوسی. ز بهردرم تا نباشی بدرد بی آزار بهتر دل رادمرد. فردوسی. گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش رادمردان بچنین عذر ببخشند گناه. فرخی. رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یکخوی و یکدل و یکتاست. فرخی. این رادمرد را بکه خواهم قیاس کرد کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد. فرخی. رادمردان را هنگام عصیر شاید ار می نبود صافی و ناب. منوچهری. فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد که درد از فرومایه بایدش خورد. اسدی. باشگونه کرده عالم پوستین رادمردان بندگان را گشته رام. ناصرخسرو. مرد را گفت رادمرد حکیم اینت بیچاره اینت مرد سلیم. سنائی. رادمردی کریم پیش پسر داد چندین هزار بدرۀ زر گفت بابا نصیبۀ من کو گفت قسم تو در خزانۀ هو. سنائی. سفلگان را و رادمردان را کار بر یک قرار و حال نماند. خاقانی. خاصه کز گردش جهان ز جهان آن جوان عمر رادمرد گذشت. خاقانی. رادمردان غافلان عهد را از شراب جود مست خود کنند. خاقانی. صندوقۀ این رواق گردان غرق است بخون رادمردان. نظامی
مرکب از ’راد’، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و ’مرد’. جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج). رجوع به راد شود: ولکن رادمردان جهاندار چو گل باشند کوته زندگانی. دقیقی. چو نامه سوی رادمردان رسید که آمد جهانجوی دشمن پدید. دقیقی. شه خسروان گفت با موبدان بدان رادمردان و اسپهبدان. دقیقی. درود جهانبان بر آن رادمرد کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد. فردوسی. تو آن کن بخوبی که او با تو کرد بپاداش کوشد دل رادمرد. فردوسی. ز بهردرم تا نباشی بدرد بی آزار بهتر دل رادمرد. فردوسی. گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش رادمردان بچنین عذر ببخشند گناه. فرخی. رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یکخوی و یکدل و یکتاست. فرخی. این رادمرد را بکه خواهم قیاس کرد کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد. فرخی. رادمردان را هنگام عصیر شاید ار می نبود صافی و ناب. منوچهری. فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد که درد از فرومایه بایدش خورد. اسدی. باشگونه کرده عالم پوستین رادمردان بندگان را گشته رام. ناصرخسرو. مرد را گفت رادمرد حکیم اینت بیچاره اینت مرد سلیم. سنائی. رادمردی کریم پیش پسر داد چندین هزار بدرۀ زر گفت بابا نصیبۀ من کو گفت قسم تو در خزانۀ هو. سنائی. سفلگان را و رادمردان را کار بر یک قرار و حال نماند. خاقانی. خاصه کز گردش جهان ز جهان آن جوان عمر رادمرد گذشت. خاقانی. رادمردان غافلان عهد را از شراب جود مست خود کنند. خاقانی. صندوقۀ این رواق گردان غرق است بخون رادمردان. نظامی
اداره ای در دادگستری که تحت نظر داد ستان کار کند اداره مدعی عمومی یا دادسرای نظامی استان اداره ای در دادگستری که مرکب است از یک دادستان و یک دادیار برای هر شعبه پارکه استیناف. یا دادسرای شهرستان اداره ای در دادگستری که مرکب است یک دادستان و یک دادیار پارکه بدایت
اداره ای در دادگستری که تحت نظر داد ستان کار کند اداره مدعی عمومی یا دادسرای نظامی استان اداره ای در دادگستری که مرکب است از یک دادستان و یک دادیار برای هر شعبه پارکه استیناف. یا دادسرای شهرستان اداره ای در دادگستری که مرکب است یک دادستان و یک دادیار پارکه بدایت