جدول جو
جدول جو

معنی دادستان - جستجوی لغت در جدول جو

دادستان
جای داد، محل عدل و داد، جای داد دادن و داوری کردن، برای مثال من شکستم حرمت ایمان او / پس یمینم برد دادستان او (مولوی - ۴۰۱)
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
فرهنگ فارسی عمید
دادستان
نمایندۀ دولت در دادگاه که ادعانامه دربارۀ تبهکاران صادر می کند، مدعی العموم، کسی که داد کسی را از دیگری بگیرد، ستانندۀ داد، داور، دادرس
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
فرهنگ فارسی عمید
دادستان
(خوَدْ / خُدْ رُ تَ / تِ)
ستانندۀ داد. گیرندۀ داد. منتقم. (دهار) (مهذب الاسماء). انتقام گیرنده. دادر. (برهان). مجری عدل. دادرس. (برهان). دادگیر. (انجمن آرا) :
نالۀ خاقنی اگر دادستان شد از فلک
نالۀ من نبست غم دادستان من کجا.
خاقانی.
، کنایه از پادشاه، فتوی. (برهان) ، در اصطلاح دادگستری، مدعی العموم. وی بر ادارۀ دادسرا ریاست کند و وظیفۀ کلی او تعقیب جرم و دخالت در موارد ابلاغ و نظارت در حسن اجرای قوانین است. دادستان سه باشد: یکی دادستان شهرستان که ریاست دادسرای شهرستان دارد و در معیت دادگاه شهرستان (جنحه و غیره) کارکند. و دیگر دادستان استان که ریاست دادسرای استان دارد و در معیت دادگاه استان و دادگاه عالی جنائی کارکند و بر اعمال دادسراهای شهرستان حوزۀ خود ناظر باشد. سوم دادستان تمیز که ریاست دادسرای تمیز دارد و بر تمامی دادسراهای کشور نظارت کند. وی دادستان کل کشور نیز هست. دادستانهای دیگری نیز در تشکیلات عدلیه و جز آن هستند نظیر دادستان دادسرای عالی انتظامی قضاه و دادستان محاکم اداری و دادستان دیوان محاسبات وجز آن.
لغت نامه دهخدا
دادستان
(دَ / دِ)
مرکب از ’داد’ به معنی عدل و ’ستان’ از ادات اتصاف به مکان، یعنی محل داد وجای داد. در پهلوی دادستان لغهً به معنی جای داوری و مجازاً به معنی فتوی و قانون است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
من شکستم حرمت ایمان او
پس یمینم برد دادستان او.
مولوی.
، شریک شدن و راضی گردیدن در کاری. (برهان)
لغت نامه دهخدا
دادستان
از دیه های ساوه... (تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا
دادستان
فتوی قضا. آنکه اجرای عدالت کند داور قاضی، پادشاه امیر، نماینده دولت در دادگاه که علیه مجرمان ادعا نامه صادر کند مدعی العموم
فرهنگ لغت هوشیار
دادستان
((س))
اجراکننده عدالت، نماینده دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است، مدعی العموم
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
فرهنگ فارسی معین
دادستان
قانون، فتوا، فتوی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
فرهنگ واژه فارسی سره
دادستان
مدعی العموم، دادور، داور، قاضی، امیر، پادشاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دادستان
المدّعي العامّ
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به عربی
دادستان
Prosecutor
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دادستان
procureur
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دادستان
procuratore
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دادستان
سرکاری وکیل
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به اردو
دادستان
прокурор
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به روسی
دادستان
Staatsanwalt
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به آلمانی
دادستان
прокурор
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دادستان
prokurator
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به لهستانی
دادستان
检察官
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به چینی
دادستان
อัยการ
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به تایلندی
دادستان
সরকারি কৌঁসুলি
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به بنگالی
دادستان
fiscal
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دادستان
mwendesha mashtaka
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دادستان
savcı
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دادستان
검사
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به کره ای
دادستان
検察官
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دادستان
תובע
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به عبری
دادستان
promotor
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دادستان
jaksa
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دادستان
aanklager
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به هلندی
دادستان
अभियोजक
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
ستاندن داد کسی از دیگری، در علم حقوق شغل و عمل دادستان
فرهنگ فارسی عمید
علاج کننده درد، عاشقی که آرزو کند درد و بلای معشوق بدو سرایت کند و فدای او گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
داد خواهی، انتقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
شغل دادستان، محل دادگاه، دادسرا
فرهنگ فارسی معین