- دادخواهی
- عمل داد خواه به حاکم یا قاضی شکایت بردن تظلم
معنی دادخواهی - جستجوی لغت در جدول جو
- دادخواهی
- عمل دادخواه، به حاکم یا قاضی شکایت بردن، تظلم
- دادخواهی
- از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن، تظلم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دادخواهنده، طالب عدل و داد، در علم حقوق کسی که به او ظلم شده باشد و دادخواهی کند، کسی که دادخواست به دادگاه بدهد و خواهان دادرسی باشد
کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی می کند
عرض حال، مطالبه، شکایت
اعتراض
کسی که به سبب ظلمی که بر او آمده داد خواهی کند آنکه به دادگاه داد خواست دهد مظلوم
خودخواه بودن، خودپسندی
شادی، خوش گذرانی، باده گساری
عمل وا خواست اعتراض
داد خواستن، در علم حقوق نامه ای که دادخواه به دادگاه بنویسد و دادخواهی کند، عرض حال
Selfishness
эгоизм
Egoismus
egoizm
egoísmo
egoismo
egoísmo
égoïsme
egoïsme
ความเห็นแก่ตัว
egoisme
أنانيّةٌ
स्वार्थ
אנוכיות
bencillik
ubinafsi
আত্মকেন্দ্রিকতা