جدول جو
جدول جو

معنی دابوغ - جستجوی لغت در جدول جو

دابوغ
هندوانه، خربزۀ هندی، خربز، به معنی هندوانه که آن را تربز گویند، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
دابوغ
هندوانه، خربزه هندی
تصویری از دابوغ
تصویر دابوغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رسمی متداول میان مغولان که در آن متداول بوده و شخص گناهکار با سر برهنه یک گوش خود را به دست می گرفت و نزد سلطان یا امیر خم می شد و عذر تقصیر می خواست و گاه این عمل را جهت ادای احترام به جا می آورند
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
هندوانه. دابوقه
لغت نامه دهخدا
سریشم که از آن مرغان را شکار کنند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حجر داموغ، سنگ سرشکن چنانکه شکستگی را بدماغ رساند، (منتهی الارب)، داموغه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فریاد و فغان و ناله و زاری باشد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آن است که شخصی در برابر سلاطین سربرهنه کند و خم شود و گوش خود را بدست گیرد و عذر تقصیر خود را بخواهد و این قاعده در ماوراءالنهر جاریست، (برهان)، انجمن آرای ناصری پس از ذکر عبارت برهان گوید: در فرهنگها نیافتم الا در برهان رجوع به آنندراج شود کلمه مغولی است و معنی آن سلامی خاص است سلاطین و خوانین را و آن با سر برهنه یک گوش را بدست گرفته رکوع کردن است: باصطلاح اوزبکان تابوغ آن است که در برابر خانی ایستاده کلاه از سر بردارند و یک گوش را بدست نیازمندی گرفته مانند راکعان پشت خم کنند، (حبیب السیر ج 2 ص 247 بنقل از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای به آمل مازندران (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 40، 112، 113، 116، 155)، از بلوکات ناحیۀ آمل به مازندران، عده قری 91، مساحت آن 15 فرسنگ و مرکز آن مرزنگور است، حد شمالی آن دریای خزر و شرقی آن جلال ازرک بارفروش و جنوبی آن دشت سه هزار و غربی آن هزارپی می باشد و جمعیت تقریبی آنجا صد و پانزده هزار است
لغت نامه دهخدا
ابوالفضل دابو ظهیرالدین مرعشی می نویسد: دونگه در ’دابو’ (مازندران) اقامتگاه ابوالفضل دابو بوده است، رجوع به سفرنامۀرابینو ص 113 بخش انگلیسی و ص 152 ترجمه آن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نعت فاعلی از دباغت. پیراینده: و لاشی ٔ دابغ للمعده مثله (مثل بلیلج). (ابن البیطار). رب الحصرم دابغللمعده. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مردی معروف از ربیعه. او را حدیثی است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بارانی که زمین را به آب خود پیراید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سلام خاص که مغولان سلاطین و خوانین را میدادند. بدین طریق که با سر و برهنه یک گوش را بدست گرفته کرنش میکردند. گاه بدین وسیله عذر تقصیر میخواستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوغ
تصویر تابوغ
سلام خاص که مغولان سلاطین و خوانین را می دادند، بدین طریق که با سر برهنه یک گوش را به دست گرفته کرنش می کردند
فرهنگ فارسی معین
یاغی سرکش، ناحیه ی دابو در شمال شرقی آمل استحد غربی آن رودخانه ی هراز
فرهنگ گویش مازندرانی