جدول جو
جدول جو

معنی دابئیر - جستجوی لغت در جدول جو

دابئیر
بپذیر، به حساب بیارو پذیرا شو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدابیر
تصویر مدابیر
مدبرها، بدبخت ها، بخت برگشته ها، جمع واژۀ مدبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادگیر
تصویر دادگیر
آنکه داد مظلوم از ظالم بستاند، داد گیرنده، انتقام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابئین
تصویر صابئین
فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئی، صابی، مغتسله، ماندایی، ماندائیان،
فرقه ای مشرک و بت پرست که در حران زندگی می کرده اند و در زمان مامون، خلیفۀ عباسی، خود را از فرقۀ صابئین معرفی کردند تا از اغماضی که اسلام دربارۀ صابئین واقعی روا داشته استفاده کنند و جان خود را نجات دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابئی
تصویر صابئی
فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندایی، ماندائیان،
ویژگی کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادبیر
تصویر ادبیر
نحوست، بدبختی، بخت برگشتگی، برای مثال در جهان چندان که گویی بی شمار / نیستی و محنت و ادبیر هست (انوری - ۵۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
منسوب به صابی یا صابئی. رجوع به صابئین شود:
هرچه در جملۀ آفاق در آنجا حاضر
مؤمن و صابئی و گبر و نصارا و یهود
گر تو خواهی که دم از صحبت اینان بزنی
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود.
؟
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر واقع در 32هزارگزی شمال شهر ملایر و 9هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به همدان. کوهستانی. معتدل. مالاریائی و دارای 241 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و انگور. شغل اهالی آنجا زراعت. صنایع دستی زنان آن قالیبافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث داء. زن بیمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
همان یائیر است (به معنی کسی که خداوند او را منور کرده)، رجوع به یائیر شود، نام مردی یهودی از اهل کفرنااوم که رئیس مجمع یهودی و کنیسۀ آن شهر بود و از مسیح طلب شفای دختر خود را که مشرف به موت بود کرد، در وقت رسیدن مسیح به خانه وی آن دختر مرده بود ولی مسیح او را باز زنده کردو به پدرش سپرد، (از لاروس) (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
قومی از هونها بودند که در اوایل قرن هفتم، در دورۀ قباد اول (501- 531 م)، بیستمین پادشاه ساسانی به ارمنستان و آسیا تاختند، در جنگ دوم قباد باروم شرقی جزو لشکر ایران سابیرها نیز بوده اند، (پروکوپیوس، از مارکوارت ایرانشهر ص 118)، رجوع به: کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 247، چ 2 ص 377 و بعد شود، قومی بودند که در قرن پنجم و ششم میلادی بین رود خانه قوبان و سلسلۀ جبال قفقاز سکونت داشتند، در اواسط قرن ششم بسوی ’رسنه’ و ’دنیپر’ مهاجرت کردند و در آن نواحی سکونت گزیدند، و نواحی جدید ’سابیریه’ یا ’سبریه’ نام گرفت، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پدر من شاه است، نام سه تن در توریه: اول پادشاه خونخوار فلسطینی که سارا را بحرم خود برد و سپس به ابراهیم بازگردانید. دوم نام پادشاهی دیگر و احتمالاً پسر ابی ملک سابق الذکر. او نیز با زوجه اسحاق همان معاملت پدر کرد. سوم پسر جدعون که از کنیزی بود و پس از پدر پادشاه شکیم گشت. و او هفتاد برادر خویش را بکشت و از1309 تا 1306 قبل از میلاد سه سال حکم راند و چون مردم از جور او بجان آمدند و بر او بشوریدند و او را طرد کردند و او دوباره سپاهی ترتیب کرد و به قصد تسخیر شکیم بازگشت و در جنگ مجروح و مقتول شد. (بروایت تورات، و مسلمین البتّه از قبول بعض فقرات آن ابا دارند)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسۀ ساری به فرح آباد، دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمۀ عالی واک است، محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی، شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالروست، این آبادی از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یکی از بلاد هند قدیم آنچنانکه در ’سنگهت’ آمده است. (ماللهند بیرونی 156)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بهنواز کرد احمد، دهی جزء دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 46 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 41 هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، گرمسیر، دارای 145 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه کلو. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، انجیر و انار و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مدبور، به معنی بدبخت است. (فرهنگ فارسی معین) : زعیم آن مدابیر و عظیم آن مخاذیل را منکوب و مکبوب به دوزخ فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). سلطان هر که از آن مدابیر می گردید و ایمان می آورداو را امان می داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 425). بقایای آن مدابیر برمیدند و راه هزیمت گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 394). تا بدین طریق اغراء و اضلال آن مدابیر مخاذیل در دریای ضلالت غرقه و در بیدای جهالت سرگشته شدند. (جهانگشای جوینی). تیرهایی که از اجل سهمی بود و از ضربت ملک الموت زخمی بر آن مدابیر پران کردند. (جهانگشای جوینی). تا وقت نماز جمله آواز برکشیدند و بر آن مدابیر حمله بردند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
صابئه. نامی که به دو فرقۀ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1- ماندائی ها یا صبه، فرقۀ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2- صابئین حران، فرقۀ مشرک که مدتها در دورۀ اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر آنها آمده، فرقۀ واسطۀ بین یهودیان و مسیحیان اند و از اهل کتاب بشمار میروند، اینان بطور مسلم همان ماندائی ها میباشند و این کلمه باید مشتق از ریشه ’ص ب ع’ (عبری - فرورفتن در آب) باشد که عین آن ساقط شده و بمعنی ’معمدون’ است یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب اجرا میکنند. صابئین مشرک از این امر ابداً اطلاع ندارند و شاید این اسم را از جهت احتیاط به خود داده اند تا از اغماضی که قرآن درباره آن دسته از صابئین روا داشته بهره مند شوند. (دائره المعارف اسلام ج 4 ص 22).
صابئین ابتدا در شمال بین النهرین پراکنده بودند و مرکز اصلی آنها حران و زبان آنان سریانی بود. مأمون خلیفه میخواست این فرقه را سرکوب کند لیکن اطلاعات و معلومات آنان وی را از اجرای این تصمیم بازداشت. در حدود سال 259 هجری قمری / 872 میلادی ثابت بن قرۀ مشهور که با همکیشان خود اختلافی پیدا کرد و آنان وی را از جرگۀ خویش براندند، به بغداد آمد و در آنجا تشکیل شعبه دیگری از صابئین داد. فرقۀ صابئین در بغداد مدتی آسوده بودند تا آنکه خلیفه قاهر به آزار ایشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به قبول اسلام کرد. در حدود سال 364 هجری قمری / 975 میلادی ابواسحاق بن هلال صابی که منشی المطیع خلیفه و الطائع خلیفه بودسبب شد که فرمان عفو همکیشان خود را که در رقه و دیار مضر بودند بگیرد و صابئین بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن یازدهم میلادی بیشتر صابئین در حران و بغداد بسر میبردند و در 424 هجری قمری / 1033 م.تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعه ای در حرّان بود و در این تاریخ این معبد بوسیلۀ علویان مصر اشغال شد. در اواسط قرن یازدهم آثار صابئین حرّانی بکلی از میان رفت، اما صابئین بغداد و رسوم آنها هنوز هم باقی است. بزرگانی که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شده اند عبارتند از: ثابت بن قره مهندس عالی مقام و منجّم مبتکر و فیلسوف. سنان بن ثابت پزشک، عالم طبیعی و اطبّاء و منجّمین دیگر از این خاندان. ثابت بن سنان و هلال بن محسن مورخ. ابی اسحاق بن هلال وزیر و کسانی دیگر از این خانواده. البتانی منجم مشهور. ابوجعفر الخازن ریاضی دان. ابن الوحشیه مؤلف فلاحت نبطی هم اگرچه خود را مسلمان معرفی میکنند، لکن کاملاً به مکتب صابئین اختصاص دارند و از جابربن حیان کیمیاوی مشهور هرچند اطلاع دقیقی در دست نیست ولی محتملاً صابی است. (دائره المعارف اسلام ج 4).
شهرستانی گوید: صبویه در مقابل حنیفیهاند و در لغت گویند: صبا الرجل، هنگامی که میل کند. و اینان را از آنجهت صابئه گویند، که از سنن حق و طریق پیمبران منحرف شده اند. مدار مذهب صابئین بر تعصب بخاطر روحانیات است همچنانکه مدار مذهب حنفا بر تعصب برای بشر جسمانی است. و صابئین بر چهار فرقه اند: اصحاب روحانیات. اصحاب هیاکل. اصحاب اشخاص. خربانیّه. و مذهب اصحاب روحانیات، آن است که عالم را صانعی است حکیم که سختی و بلا بر او طاری نشود و بر ما واجب است بدانیم که رسیدن به جلال او نتوانیم. و باید بوسیلۀ مقربان او که روحانیات پاک و پاکیزه اند (جوهراً و فعلاً و حالهً) بدو نزدیک شویم و نفوس خود از پلیدی شهوات طبیعی پاک ساخته و اخلاق خویش از علائق قوای شهویه و غضبیه پاکیزه سازیم، تا میان ما و روحانیات مناسبت حاصل شود، آنگاه حاجات خویش از آنان بخواهیم، تا ایشان میان ما و خالق شفیع شوند. و این تهذیب و پاکیزگی جز باریاضت و انقطاع نفس از شهوات و تضرع و ابتهال و نماز و زکوه و قربانی و روزه داشتن و بخور کردن و تعزیم عزائم حاصل نشود تا آنگاه که نفس به پایه ای از قوت و قدرت رسد که نیازی به واسطه نداشته باشد و با مدعی وحی مانند شود و گویند که پیمبران نیز در شکل و صورت و نوع مانند ما هستند و در ماده با ما شریکند و چون ما میخورند و می آشامند پس چرا اطاعت آنان کنیم ؟ و ایشان را بر خود برتری دهیم ؟ و لئن اطعتم بشراً مثلکم انکم اذاً لخاسرون. و صابئین را با حنفاء مباحثاتی است و حنفا بر اصحاب روحانیات طعنه زنند که شما راهنمایی حس را منکرید، پس وجود این روحانیان واسطه را چگونه دانستید؟ گویند عاذیمون و هرمس (شیث ؟ و ادریس ؟) ما را راهنمایی کردند! حنفا گویند شما که روحانی را بر جسمانی ترجیح میدهیدو واسطۀ بشری را نفی میکنید، برخلاف عقیدۀ خویش رفته اید و بشری جسمانی را واسطه ساخته اید. در این جا مباحثاتی طولانی بین روحانیان و حنفا رفته است که شهرستانی آن را در ملل و نحل بیاورده است. رجوع به ملل ونحل شهرستانی شود. اما ارباب هیاکل از آنجا پیدا شدند که چون روحانیان وجود واسطه را ضروری دیدند، دست به دامن هیاکل یعنی سیارات هفتگانه زدند، و نخست منازل و سپس جای طلوع و غروب آنان را دانستند... و به ختم و عزائم و دعا پرداخته و هر روز را به ستاره ای اختصاص دادند و در ساعتی که بدان ستاره مخصوص بود انگشتری مخصوص پوشیده و لباسی خاص در بر میکردند و دعای مخصوص خوانده و حاجتی را که برآوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت، از آن میخواستند، بعضی از آنان آفتاب راخدای خدایان و رب الارباب قرار دادند و به هیاکل بخاطر روحانیان تقرب میجستند و به روحانیان بخاطر تقرب به خدا و عقیده داشتند که هیاکل بدنهای روحانیات است.و اصحاب اشخاص از آنجهت پیدا شدند که گفتند هیاکل را همه وقت نتوان دید، چه گاه طلوع کنند و گاه غروب وما در همه حال به آنها تقرّب نتوانیم کرد، پس باید صورتی از آنها در پیش چشم داشته باشیم و بدان صورت به هیاکل تقرّب جوییم. آنگاه بتانی بمثال هیاکل هفتگانه با رعایت شرائط زمان و درجه و جمیع اضافات نجومی ساختند. اما خربانیه گویند صانع معبود واحد و کثیر است. وحدت او بذات و اول وازل و اصل است و بسبب مدبرات هفتگانه که در رأی العین اند متکثر نشود و باریتعالی در اشخاص عالم و فاضل و خیر ارضی هویدا و بوسیلۀ آنها مشخص شود، با این تکثر وحدت او در ذات وی باطل نگردد. و گویند خدا فلک را با آنچه از اجرام و ستارگان در آن است ابداع کرده و مدبران این عالم قرار داده و آنها آباء و عناصر وامهات و مرکبات موالیدند. و آباء زنده اند و گویا و آثار را به عناصر تحویل دهند و عناصر آن آثار را در رحم خود بپذیرند و از آن موالید بوجود آید. و گاه اتفاق افتد که از صفو موالید شخصی مرکب شود و مزاجی کامل الاستعداد بوجود آید آنگاه هست که خدا در آن مشخص شود. و گویند طبیعت کل در هر اقلیم مسکون بفاصله هر سی و ششهزار و چهارصد و بیست و پنج سال از هر نوع جفتی نر و ماده بوجود آورد که در این مدت بمانند و چون دور به پایان رسد این نسل برافتد و نسل دیگری از انسان و حیوان و نبات پدید آید و قیامت که پیغمبران گفته اند همین است و جز این جهان جهان دیگری نیست و زنده شدن مردگان و برانگیختن آنان که در گورها خفته اند، به تصور درنیاید و همه صابیان سه نماز گزارند و غسل جنابت و مس میت کنند، و خوک و سگ و جزور را حرام دانند و از پرندگان آن را که چنگال داشته باشد و کبوتر را نیز حرام شمارند و شراب را تا آن حد که مستی آرد نهی کنند و ختنه را روا ندارند و تزویج را تنها باولی و شهود جایز شمارند. و طلاق را جز بحکم حاکم جایز ندانند و جمع بین دو زن نکنند. اما هیاکلی که صابئین بر نامهای جواهر عقلی روحانی بنا کرده اند عبارت است از: هیکل علت اولی، هیکل عقل، هیکل سیاست، هیکل ضرورت، هیکل نفس که شکل آنان مدور است و هیکل زحل مسدس است و هیکل مشتری مثلث و هیکل مریخ مربع مستطیل و هیکل آفتاب مربع و هیکل زهره مثلثی است در جوف مربع و هیکل عطارد مثلثی است که در جوف آن مربع است و هیکل ماه مثمن است. (ملل و نحل شهرستانی).
در کشاف اصطلاحات الفنون آرد که: صابئین فرقه ای است که ملائکه را پرستند، زبور خوانند، به قبله توجه کنند، کما فی کنزاللغات. و در جامع الرموز در کتاب نکاح گوید: صابئیه فرقه ای از نصارایند که ستارگان را تعظیم کنند، همچنانکه مسلمانان کعبه را، و در غرر گوید: صابئیه پرستندۀ ستارگانند و آنان را کتاب نیست. و در شرح این کتاب (غرر) که به درر موسوم است گوید: در تفسیر صابئیه اختلاف کرده اند، گویند که آنان بت پرستند، از آن رو که ستارگان را پرستش کنند، و ابوحنیفه گوید: آنان ستاره را نپرستند بلکه تعظیم کنند، همچون مسلمانان کعبه را. و در فتح الغدیر آرد که: بعقیدۀ ابوحنیفه آنان گروهی هستند که پیغمبری دارند و کتابی و ستارگان را تعظیم کنند، همچون مسلمانان قبله را: سی سال از سلطنت او (گشتاسب) گذشته بود که زردشت بن بورشسب بن اسبنتمان آیین مجوسی را بدو عرضه کرد و او آن را بپذیرفت و مردم ملک خویش را بر آن داشت و برای ترویج آن جنگها کرد تا آن را استوار ساخت، و مردم این ملک پیش ازآن بر مذهب حنفاء بودند و ایشان صابئیانند و آن آیینی بود که بوداسب آن را به زمان طهمورث آورده بود. (امثال و حکم ص 1666 از التنبیه و الاشراف)، در تفسیر طبری صابئیان به کلمه ’نغوشاکیان’ ترجمه شده است، اما در حدود العالم نغوشاک نام طائفۀ مانویه میباشد (ص 66) : و پیش از آن کیش (زردشت) و کیش صابیان داشتند. (فارسنامه ص 49). و اند روی (اندر شهر حران به ناحیت جزیره) صابئیان اند بسیار. (حدود العالم). صاحب مفاتیح العلوم گوید: این نام را به زمان مأمون خلیفه بدینان داده اند، صابئیان اگر خود کلدانیان نباشند بازماندگان یا شاگردان ایشان هستند. (تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 11)، طبری و همه مورخین نوشته اند که در عهد تهمورث بوداسف ظهور کرد که مذهب صابئین آورد. (یشتها ج 2 ص 138). و حکمای یونان فلسفۀ طبیعی اولی را که فیثاغورث و ثالس ملطی و عوام صابئه بر آن بودند، از یونانیان و مصریان انتحال میکردند. (تاریخ الحکماء ص 26). و عامۀ مردم یونان صابئی بودند که ستارگان را بزرگ شمرده و پرستش بتان میکردند. (تاریخ الحکماء ص 27).
در نقطه ای که تا قسطنطنیه سه روز راه است خانه ای است که مجاوران آن، گروهی از صابئۀ کلدانی اند و رومیان آنان را برمذهبی که دارند واگذارده و از ایشان جزیه می گیرند. (تاریخ الحکماء ص 31 از الفهرست). و مردم مصر در باستان زمان صابئی بودند و بتان را می پرستیدند و آنگاه که دین نصاری پدید گشت بدان گرائیدند. (تاریخ الحکماء ص 348). ابوحنیفه را از صابیان حرانی که به ستاره پرستی معروفند، پرسیدند، وی آنان را چون بت پرستان دانست و نکاح و ذبیحۀ ایشان را حرام شمرد و از ابویوسف و محمد دو تن از پیروان ابوحنیفه از صابیان که در بطیحه بودند سؤال کردند، آنان ذبیحه و نکاح این فرقه رامباح دانستند، چه این طائفه از نصاری بوده و به مسیح ایمان داشتند. (تاریخ الحکماء ص 311).
قفطی در این کتاب ترجمه چند تن از بزرگان صابئه را بیاورده، مانند ابراهیم بن هلال بن ابراهیم، ثابت بن قره، هارون بن صاعد، ابوالحسن بن سنان. کتبی که درباره صابیان نوشته اند و قفطی آن را در تاریخ الحکماء ذکر کرده عبارت است از: کتاب وصف مذهب الصابئین تألیف احمد بن محمد بن مروان طبیب سرخسی. رساله ای در اعتقاد صابئین تألیف ثابت بن قره. رساله ای در شرح مذهب صابئین تألیف سنان بن ثابت بن قره. و صابئین را کتابی است بنام حاتفی. رجوع به کلمه حاتفی در همین لغت نامه شود. اکثر گنستیک ها که از طریقۀ آنها آگاهی داریم از مردم ولایات شرقی ممالک روم بوده اند. یکی از فرقه های گنستیک بین النهرین و بابل فرقۀ ماندائی است و دیگر فرقه ای که آنها را در کتب عرب مغتسله نامیده اند و یکی از مآخذ کیش مانوی محسوب است. عرب همه فرقه های گنستیک مشرق را که افکارشان در زمان اسلام هم رواجی داشته است بنام حنیف یا صابئه خوانده اند. (کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان ص 21). آنان بنام مغتسله در جنوب عراق و جنوب ایران باقی میباشند. و ایشان را مائی نیز نامند. برای تتبع در مذاهب ماندائی مغتسله، صابئه رجوع شود به: براند: مذهب ماندائی (لایپزیک 1889 میلادی). پالیس: مطالعه در باب مانویه (کپنهاگ 1919، ترجمه انگلیسی 1926). پترسون: عیسویت قدیم و کیش ماندائی. (تحقیق راجع به اناجیل ج 27 سال 1928). چند متن ماندائی را براند، پونیون، لیدسبارسکی، رایتزن شتاین مورد تحقیق قرار داده منتشر کرده اند بالیس. فهرس کتب ماندائی. (تعلیقات پایان کتاب ایران در زمان ساسانیان، کریستن سن، ترجمه رشیدیاسمی ص 374) : و در حران قوم صابیان بسیار بودند. (نزههالقلوب ص 104). حویزه از اقلیم سیم است و آن را شاپور ذوالاکتاف ساخت... و در او قوم صابیان بسیارند. (نزههالقلوب ص 111). حران را مرکز صابئی و دین صابئی یاد کرده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 165). در ذیل کلمه ’حران’ در المعرب جوالیقی (ص 123) محشی گوید: آنجا منزل صابئه بود
لغت نامه دهخدا
(ءِ بَ)
روز و شب. دائبان. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از رستاق طبرش از توابع قم، (ترجمه تاریخ قم ص 119)، اکنون دهی به این نام در توابع قم نیست
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تدبیر. تدبیرها و بندوبست و ص-لاح دید. (ناظم الاطباء) : و انواع تدابیر موافق انوار تقادیر نمی آید. (سندبادنامه ص 55). رجوع به تدبیر شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از اعمال آمل، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 115)، ولی ظاهراً همان دابویه (= دابو) است
لغت نامه دهخدا
نام یکی از معابر مشهور سلسلۀ جبال برانس (پیرنه)، (الحلل السندسیه ج 2 ص 110)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دابویه، جد ابوسعید ... معروف به ابن دابویه، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ کُ تَ / تِ)
که داد مظلوم از ظالم ستاند، دادستان، منتقم:
جهان دادخواه است و شه دادگیر
ز داور نباشد جهان را گزیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حدبار. ناقه های لاغر و سالهای قحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ادبیل. پسر حضرت اسمعیل بن ابراهیم علیهماالسلام، لقب جبله بن قیس کندی و گویند صحابی است . واژه صحابی عنوان افتخارآمیزی برای مسلمانانی است که رسول خدا (ص) را درک کرده اند. این افراد معمولاً نخستین نسل مسلمانان را تشکیل می دهند و بسیاری از آنان از مبلغان اسلام در سایر سرزمین ها بوده اند. زندگی صحابه، الگوی عملی برای مسلمانان قرون بعد شد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
جمع تدبیر، پایان بینیها کار ساختمانها، اندیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدبور، بخت برگشتگان تیره بختان خستگان زخمیان جمع مدبور بدبختان: سلطان بفرمود تابر سبیل استدارج... لشکر او پشت فرا دادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند... توضیح مدبور در دزی ذکر گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادبیر
تصویر ادبیر
بخت برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوبه به صابی پیرو صابئه: هر چه در جمله آفاق در آنجا حاضر مومن و صابئی و گبر و نصارا و یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
((تَ))
جمع تدبر، جمع تدبر، اندیشه ها، پایان بینی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادبیر
تصویر ادبیر
((اِ))
نحوست، بدبختی، منحوس، بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زابگیر
تصویر زابگیر
آن باشد که کسی دهان خود پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد، زبغر، زبگر
فرهنگ فارسی معین
پایان نگری ها، تدبیرها، چاره اندیشی ها، درایت ها، رایزنی ها، شورها، عاقبت اندیشی ها، مشورت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد