پست، سفله، فرومایه، خسیس، مقابل فوق، پایین و فرود، غیر، سوا، جز. در این صورت لازم الاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمی آورند و «بدون» می گویند
پست، سفله، فرومایه، خسیس، مقابلِ فوق، پایین و فرود، غیر، سوا، جز. در این صورت لازم الاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمی آورند و «بدونِ» می گویند
خوراکی از گندم و ارزن و مانند آنکه به پرندگان می دهند، تخم گیاه، برای مثال فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی - لغت نامه - دان)
جا، مکان، پسوند متصل به واژه به معنای ظرف مثلاً آبدان، آتشدان، پیه دان، چایدان، چینه دان، روغندان، زهدان، سرمه دان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان پسوند متصل به واژه به معنای داننده مثلاً آداب دان، بسیار دان، تاریخ دان، حسابدان، سخندان، غیب دان، قدردان، موسیقی دان، نکته دان دان کردن: از پوست درآوردن دانه
خوراکی از گندم و ارزن و مانند آنکه به پرندگان می دهند، تخم گیاه، برای مِثال فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی - لغت نامه - دان)
جا، مکان، پسوند متصل به واژه به معنای ظرف مثلاً آبدان، آتشدان، پیه دان، چایدان، چینه دان، روغندان، زهدان، سرمه دان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان پسوند متصل به واژه به معنای داننده مثلاً آداب دان، بسیار دان، تاریخ دان، حسابدان، سخندان، غیب دان، قدردان، موسیقی دان، نکته دان دان کردن: از پوست درآوردن دانه
کیش، آیین روز بیست و چهارم از هر ماه خورشیدی در ایران باستان فرشتۀ موکل بر قلم و روز دین، کلمۀ دین در فارسی و عربی مشترک است واحد اندازه گیری انرژی در سلسلۀ c.g.s برابر با نیرویی که به جسمی که جرمش یک گرم باشد شتابی برابر یک سانتی متر می دهد
کیش، آیین روز بیست و چهارم از هر ماه خورشیدی در ایران باستان فرشتۀ موکل بر قلم و روز دین، کلمۀ دین در فارسی و عربی مشترک است واحد اندازه گیری انرژی در سلسلۀ c.g.s برابر با نیرویی که به جسمی که جرمش یک گرم باشد شتابی برابر یک سانتی متر می دهد
ارزن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، الم، تنگس
اَرزَن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، اَلُم، تَنگَس
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن