جدول جو
جدول جو

معنی خیلو - جستجوی لغت در جدول جو

خیلو
خیرو، خبازی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیلو
تصویر گیلو
(پسرانه)
نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیلو
تصویر بیلو
(دخترانه)
جویبار کوتاه مدت (نگارش کردی: بلو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرو
تصویر خیرو
شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف، شب انبوی، خیری، هیری، زراوشان، برای مثال تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی - ۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالو
تصویر خالو
دایی، برادر مادر، خال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیول
تصویر خیول
خیل ها، گروه ها، گروه سواران ها، قبیله ها، طایفه ها، جمع واژۀ خیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیلا
تصویر خیلا
غرور، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
نوعی فرش شبیه پلاس یا گلیم که از نخ های پنبه ای با نقش های رنگین بافته می شود، زیلوج
فرهنگ فارسی عمید
انبار مخصوص نگهداری گندم که به شکل برج یا گودال ساخته می شود و دارای ماشین ها و دستگاه هایی برای پاک کردن گندم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیلی
تصویر خیلی
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، غزیر، درغیش، به غایت، مفرط، موفّر، بی اندازه، موفور، معتدٌ به، عدیده، کثیر، اورت، جزیل، وافر، متوافر
زمانی زیاد، چندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیلو
تصویر گیلو
قسمت بالای دیوار در زیر سقف که بر آن نقاشی و گچ بری کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیلو
تصویر کیلو
واحد اندازه گیری وزن، برابر با هزارگرم، کیلوگرم، پسوند متصل به واژه به معنای هزار مثلاً کیلوبایت، کیلومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلو
تصویر پیلو
مسواک، مسواکی که از چوب اراک درست کنند، در علم زیست شناسی درخت اراک
فرهنگ فارسی عمید
صبر، (الفاظ الادویه) (فهرست مخزن الادویه)، ظاهراً صورتی است از کلمه الوا، رجوع به الوا شود، مرد بی زن کدخدا شده باشد یا نه، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، مرد بی زن، (فرهنگ فارسی معین)، مردی است که نیست ازبرای او زن، (شرح قاموس فارسی)، زن آزاد، خویشی از جانب دختر و خواهر و خاله، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، قرابت و خویشی است مثل دختر و خواهر و خاله، (شرح قاموس فارسی)، بمعنی سنگلاخ، (شرح قاموس فارسی)، مار یا مار سپید و باریک، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، مار سفید لطیف نازکست یا هر ماریست مثل ایم بکسر اول، مترجم گوید که غلط کرده است مصنف که ایم بکسر اول گفته و صواب بالتخفیف است بدل بالکسر چنانکه جوهری گفته که الایم الحیه قال ابن سکیت مخفف مثل لین و لین و هین و هین و همچنین ابن فارس و غیر او مانند جوهری گفته اند جمع آن ایوم بر وزن سرور می آید، (شرح قاموس)، و رجوع به ایم شود
لغت نامه دهخدا
برادر مادر، (برهان قاطع) (آنندراج)، دایی، (فرهنگ ضیائی)، خال، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 377)، آبو، آبی، شوهرخاله، (غیاث اللغات) (آنندراج)، سورنایی را گویند و آن را شاهنایی و شهنایی هم خوانند، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 377)، نفیر
لغت نامه دهخدا
(خَ صِ)
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز واقع در نه هزارگزی باختر اسکو و 2 هزارگزی شوسۀ اسکو به تبریز. این دهکده در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و 422 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. این ده را خاصلر نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیلو
تصویر پیلو
مسواک، درخت اراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلو
تصویر زیلو
پلاس و گلیم، زیلوچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلو
تصویر ایلو
ترکی آلا بخشی در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
دایی کاکویه خالو پارسی نیز هست و برابر است با سورنای دائی خال برادر مادر. خواهر مادر، جمع خالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیول
تصویر خیول
جمع خیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلی
تصویر خیلی
بسیار، بس، فراوان، بی نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
انبار محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیلو
تصویر کیلو
واحدی که هزار بار تکثیر شده، کیلو گرم، کیلو متر
فرهنگ لغت هوشیار
کیلوئی، قسمت فاصله ما بین طاق و عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و بمنزله گلوی طاق و سقف است و هنوز هم بهمین عبارت در زبان عموم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیله
تصویر خیله
خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تکبر، بزرگ منشی، خود بینی زن خجک دار (خالدار) خرامان رفتن، خرامیدن، خودبینی بزرگ منشی، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرو
تصویر خیرو
همیشه بهار، گل شب بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیول
تصویر خیول
((خُ))
جمع خیل، گروه اسبان، گروه سواران، لشکرها، سپاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیلی
تصویر خیلی
((خَ یا خِ))
گروهی، عده ای، بسیار، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالو
تصویر خالو
دایی، برادر مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلو
تصویر سیلو
انبار مخصوص نگهداری غلات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیلو
تصویر کیلو
به معنی هزار است و برای تعیین واحدهای دستگاه متری به کار می رود، کیلوگرم، کیلومتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیلو
تصویر زیلو
گلیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیلی
تصویر خیلی
بسیار
فرهنگ واژه فارسی سره