آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته می شود، گاوآهن، کنایه از شخم زدن نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته می شود، گاوآهن، کنایه از شخم زدن نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
جامۀ رقیق باف ستبرتار از بدترین کتان و یا از ستبرتر عصب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). نوعی از پارچه و بافته کتان. پارچه ای از پشم و پنبه با هم بافته شده. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک و جامه های کتان و خیش مرتفع. (حدود العالم). و از وی جامۀ کتان و دستار خیش و فرش طبری خیزد. (حدود العالم). تا تو آن خیش ببستی به سر اندر پسرا بر دلم گشت فزون از عدد ریشش ریش ماه رویا بسر خویش تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامۀ خیش. کسائی (از رادویانی). ولی را در دهان نوشی عدو را بر جگر نیشی عدو خیش است و تو چون ماه تابان آفت خیشی. فرخی. زیر آن سایه به آب اندر اگر برگذرد همچنان خیش ز مه ریزه شود ماهی وال. فرخی. چندان جامه و طرایف...و قالی و خیش و اصناف نعمت بود... بتعجب ماندند. (تاریخ بیهقی). و تن وی رابروغنی که اندر وی قبض نباشدچون روغن خیری و روغن شیر پخت تازه بمالند بدستهاء بسیار و خیش درشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). به آفتاب همه آن کند طبیعت تو که آفتاب به جامیش و ماهتاب به خیش. سوزنی. گه خیش با کلاله به سر برکند فسار. سوزنی. ماهتاب از مزاج برگردد گر بخلق تو بربمالد خیش. انوری. آسمان خود سال و مه با بنده این دستان کند دردیش با خیش دارد در تموزش بافنک. انوری. در طرب آباد روزگار تو زین پس برگذر مه نهند کارگه خیش. سیف اسفرنگ. دو سه درویش رفته در دره پی گوساله و بز و بره شب فغانی که گرگ میش ببرد روز آهی که دزد خیش ببرد. اوحدی. ، پرده. (یادداشت مؤلف). پرده ای از کتان که بمیان خانه درآویزند و برای ترویح آنرا بحرکت آرند تا خانه خنک کند. (بحر الجواهر) : و آنرا مزملها ساختند... چنانکه آب از حوض روان شدی و بطلسم بر بام خانه شدی و در مزملها بگشتی و خیشها را ترکردی. (تاریخ بیهقی). و آنرا مزملها ساختند و خیش ها آویختند. (تاریخ بیهقی). خانه ای دیدم خیش آویخته. (تاریخ بخارای نرشخی). منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو بدر حجره بیاویز چو خیش. سعدی
جامۀ رقیق باف ستبرتار از بدترین کتان و یا از ستبرتر عصب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). نوعی از پارچه و بافته کتان. پارچه ای از پشم و پنبه با هم بافته شده. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک و جامه های کتان و خیش مرتفع. (حدود العالم). و از وی جامۀ کتان و دستار خیش و فرش طبری خیزد. (حدود العالم). تا تو آن خیش ببستی به سر اندر پسرا بر دلم گشت فزون از عدد ریشش ریش ماه رویا بسر خویش تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامۀ خیش. کسائی (از رادویانی). ولی را در دهان نوشی عدو را بر جگر نیشی عدو خیش است و تو چون ماه تابان آفت خیشی. فرخی. زیر آن سایه به آب اندر اگر برگذرد همچنان خیش ز مه ریزه شود ماهی وال. فرخی. چندان جامه و طرایف...و قالی و خیش و اصناف نعمت بود... بتعجب ماندند. (تاریخ بیهقی). و تن وی رابروغنی که اندر وی قبض نباشدچون روغن خیری و روغن شیر پخت تازه بمالند بدستهاء بسیار و خیش درشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). به آفتاب همه آن کند طبیعت تو که آفتاب به جامیش و ماهتاب به خیش. سوزنی. گه خیش با کلاله به سر برکند فسار. سوزنی. ماهتاب از مزاج برگردد گر بخلق تو بربمالد خیش. انوری. آسمان خود سال و مه با بنده این دستان کند دردیش با خیش دارد در تموزش بافنک. انوری. در طرب آباد روزگار تو زین پس برگذر مه نهند کارگه خیش. سیف اسفرنگ. دو سه درویش رفته در دره پی گوساله و بز و بره شب فغانی که گرگ میش ببرد روز آهی که دزد خیش ببرد. اوحدی. ، پرده. (یادداشت مؤلف). پرده ای از کتان که بمیان خانه درآویزند و برای ترویح آنرا بحرکت آرند تا خانه خنک کند. (بحر الجواهر) : و آنرا مزملها ساختند... چنانکه آب از حوض روان شدی و بطلسم بر بام خانه شدی و در مزملها بگشتی و خیشها را ترکردی. (تاریخ بیهقی). و آنرا مزملها ساختند و خیش ها آویختند. (تاریخ بیهقی). خانه ای دیدم خیش آویخته. (تاریخ بخارای نرشخی). منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو بدر حجره بیاویز چو خیش. سعدی
خیمه ای که از کتان و یا از نی سازند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خیمه ای باشد بجهت دفع هوای گرم از کتان سازند و در درون آن برگ بید بگسترانند و بر اطراف آن آب می پاشند و این بمنزلۀ خس خانه هندوستان است و پیراهن کتان را نیز گفته اند. (آنندراج). بعضی گویند خانه ای باشد که از نی و علف سازند. (آنندراج) ، بعضی گویند که خانه ای باشد که اطراف آنرا از خار شتری برآورند و از بیرون پیوسته آب بر آن پاشند و از درون باد کنند بجهت دفع گرما و این در سیستان متعارف است. (آنندراج). خانه ای که جهت دفع گرما سازند و اطراف آنرا از خار شتر برآورند و از بیرون پیوسته آب بر وی پاشند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خانه تابستانی که در آن برای ترویح خیش آویخته باشند. (بحر الجواهر). کوخ: چو آفتاب شد ازاوج خود ب خانه ماه به خیشخانه رو و برگ بید و باده بخواه. ازرقی. ز سردی نفس من تموز دی گردد چه حاجت است درین دی بخیشخانه و خم. خاقانی. کافور خواه و بیدتر در خیشخانه باده خور با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخارآمده. خاقانی. و جوشن مجاهدت خصم از پشت بگشادند و بروساید ترفه تکیه فرمودند و بخیش خانه تنعم توجه نمودند. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم). و ترکان گرسنه و بی نوا چون... دیدند در خیش خانه عیش خزیده و دراعۀ وقار برکشیده. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، پیراهن کتان، زر خالص. (ناظم الاطباء)
خیمه ای که از کتان و یا از نی سازند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خیمه ای باشد بجهت دفع هوای گرم از کتان سازند و در درون آن برگ بید بگسترانند و بر اطراف آن آب می پاشند و این بمنزلۀ خس خانه هندوستان است و پیراهن کتان را نیز گفته اند. (آنندراج). بعضی گویند خانه ای باشد که از نی و علف سازند. (آنندراج) ، بعضی گویند که خانه ای باشد که اطراف آنرا از خار شتری برآورند و از بیرون پیوسته آب بر آن پاشند و از درون باد کنند بجهت دفع گرما و این در سیستان متعارف است. (آنندراج). خانه ای که جهت دفع گرما سازند و اطراف آنرا از خار شتر برآورند و از بیرون پیوسته آب بر وی پاشند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خانه تابستانی که در آن برای ترویح خیش آویخته باشند. (بحر الجواهر). کوخ: چو آفتاب شد ازاوج خود ب خانه ماه به خیشخانه رو و برگ بید و باده بخواه. ازرقی. ز سردی نفس من تموز دی گردد چه حاجت است درین دی بخیشخانه و خم. خاقانی. کافور خواه و بیدتر در خیشخانه باده خور با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخارآمده. خاقانی. و جوشن مجاهدت خصم از پشت بگشادند و بروساید ترفه تکیه فرمودند و بخیش خانه تنعم توجه نمودند. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم). و ترکان گرسنه و بی نوا چون... دیدند در خیش خانه عیش خزیده و دراعۀ وقار برکشیده. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، پیراهن کتان، زر خالص. (ناظم الاطباء)
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
خانه ای که از نی و علف و خار و خس یا با پرده خیش سازند و بر آن آب باشند تا هوای داخل آن خنک گردد، خیمه ای که برای رفع هوای گرم از کتان سازند و درون آن برگ بید گسترانند و بر اطراف وی آب پاشند
خانه ای که از نی و علف و خار و خس یا با پرده خیش سازند و بر آن آب باشند تا هوای داخل آن خنک گردد، خیمه ای که برای رفع هوای گرم از کتان سازند و درون آن برگ بید گسترانند و بر اطراف وی آب پاشند