جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خیشوم

خیشوم

خیشوم
بینی، بن بینی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). بیخ بینی، اقصای انف. (یادداشت مؤلف) ، اندرون بینی. (زمخشری) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، پردۀ دماغ. (ملخص اللغات حسن خطیب). استخوان بینی. (یادداشت مؤلف) ، قسمت شامه از رأس، دماغۀ کوه و پیش آمدگی کوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خیشیم در همه معانی
لغت نامه دهخدا

میشوم

میشوم
میشوم در فارسی در تازی مشووم: بد شگون مرخشه مشئوم: (و مخدوم یا بتفرس ذهن یا بتجسس ازنیک خواهان مخلص ومشفقان مخالص از خباثت وآگاهی یابدظن میشوم مرجوم لعنت... بقدم تجاسرپیش آید. {توضیح مرحوم قزوینی درحاشیه همین صفحه درباره این کلمه نوشته: (کذافی جمیع النسخو استعمال این کلمه در کتب دیگرنیز از عربی و فارسی دیده شده است و صواب درآن یا} مشووم {است بر وزن مفعول یا} مشوم {بحذف همزه تخفیفا و آن اسم مفعول ازشام است و میشوم بهیچ وجه صحیح نیست چه فعلی از ماده ش م درلغت عرب نیامده است و بنظر این ضعیف چنان می آید که اصل درمیشوم} مشوم {محذوف الهمزه بوده است و بواسطه کثرت استعمال مشوم معا با} میمون {که نقیض آن است من حیث لایشعر و من غیر اداره یایی در مشوم زیاد کرده اند تا هم وزن میمون گردد و هرچند این کلمه بخصوص درکتب لغت مذکور نیست ولی اصل این عمل یعنی حمل کلمه بر مجاورآن لجامع التناسب و الازدواج در کلام عرب متداول است... {کلمه مورد بحث در عربی هم استعمال میشود
میشوم
فرهنگ لغت هوشیار

میشوم

میشوم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نَحس، بَدقَدَم، سیاه دَست، سَبز قَدَم، مَرَخشِه، تَخَجُّم، نافَرُّخ، مَنحوس، شِمال، نامُبارَک، پاسَبز، نامِیمون، شَنار، بَدیُمن، سَبز پا، مَشوم، خُشک پِی، بَداُغُر، بَدشُگون، مَشئوم
میشوم
فرهنگ فارسی عمید

خرشوم

خرشوم
بینی کوه بر وادی یا زمین هموار. (منتهی الارب) ، کوه بزرگ، زمین سخت و درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا