جدول جو
جدول جو

معنی خیز - جستجوی لغت در جدول جو

خیز
خیزنده، بلند شوند
تصویری از خیز
تصویر خیز
فرهنگ لغت هوشیار
خیز
خاستن، پرش، جهش، پسوند متصل به واژه به معنای خیزنده مثلاً حاصل خیز، سبک خیز، سحرخیز، شب خیز، بلند شدن
خیزیدن
خیز برداشتن: جستن، جهیدن
خیز کردن: جستن، جهیدن، خیز برداشتن
تصویری از خیز
تصویر خیز
فرهنگ فارسی عمید
خیز
((خِ))
برخاستن، جستن، جهش، بلندی، طاق یا ایوان
تصویری از خیز
تصویر خیز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیزش
تصویر خیزش
قیام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزق
تصویر خیزق
پنیرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیز
تصویر مخیز
مهمیز، آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند، مهماز، اسب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
ناکس، خسیس و فرومایه، پست
کمینگاه، نخیزگاه
تخمدان
جایی که در آن نهال کاشته باشند که بعد جا به جا کنند
فرهنگ فارسی عمید
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیز
تصویر مخیز
((مَ))
مهمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
((نَ))
فرومایه، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
کمین، زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزران
تصویر خیزران
(دخترانه)
گیاهی پایا از خانواده گندمیان ویژه مناطق گرم و مرطوب با ساقه های بلند و محکم و برگهای دراز، نام مادر امام محمد تقی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیزچاه
تصویر خیزچاه
آرتزین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزآب
تصویر خیزآب
مد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزابه
تصویر خیزابه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزاب
تصویر خیزاب
موج
فرهنگ واژه فارسی سره
لغزیدن سر خوردن، آهسته بجایی در شدن، جهیدن جستن خیز برداشتن، از زمین بلند شدن و بر پاایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزنده
تصویر خیزنده
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزران
تصویر خیزران
ریشه های دراز در زمین از درخت هندی و نی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزداشتن
تصویر خیزداشتن
جستن جست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزاب
تصویر خیزاب
موج کوهه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز کردن
تصویر خیز کردن
جهیدن جست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز برداشتن
تصویر خیز برداشتن
جهیدن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز الغراب
تصویر خیز الغراب
قسمی بابونه که آن را بابونه گاو چشم و کرکاش نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز کردن
تصویر خیز کردن
جستن، جهیدن، خیز برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزران
تصویر خیزران
گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، بامبو، تباشیر، طباشیر، نی هندی، ثلج چینی، ثلج صینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزانیدن
تصویر خیزانیدن
خیز دادن، جهاندن، کسی را از زمین بلند کردن و به حالت ایستاده درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزیدن
تصویر خیزیدن
((دَ))
لغزیدن، آهسته به جایی درشدن، جهیدن، بستن
فرهنگ فارسی معین
((خَ یا خِ زَ))
قسمی نی مغزدار که دارای ساقه های راست و محکم و بلند و خوشرنگ است. از شاخه های آن عصا و چوبدست سازندواز برگ وپوست آن ریسمان و فرش بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده
فرهنگ فارسی معین