- خیرو
- همیشه بهار، گل شب بو
معنی خیرو - جستجوی لغت در جدول جو
- خیرو
- شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف، شب انبوی، خیری، هیری، زراوشان،
برای مثال تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی - ۴۵۴)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مشهور، نیک نام، پادشاه، نیکنام، دارای آوازه نیکی، لقب چند تن از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله کیخسرو پادشاه کیانی وخسروپرویز پادشاه ساسانی
قیام
قوت، قدرت، انرژی، قوه
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
مرید، طرفدار، تابع
پادشاه، قیصر
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها
گل همیشه بهار
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
تابع، مقتدی، مقلد، پس رو
خارپشت
زور، قوه، قدرت، توانایی، در علم فیزیک عمل یک جسم بر جسم دیگر که باعث ایجاد کار در جسم دوم می شود، قابلیت، استعداد
آنکه از پی دیگری می رود، ازپی رونده، تابع
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹)
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴)
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳)
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت،
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی،
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم،
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
امضا کردن پشت سفته یا سند که به امضای دیگری است، برای ضمانت پرداخت آن، پشت نویسی
جیرو کردن: در علم اقتصاد جیرو
جیرو کردن: در علم اقتصاد جیرو
کیسه، کیسۀ پول
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران
نوعی سرو کوهی در جنگل های شمال ایران
زور، قوت، توان، پهلوانی
کیسه، کیسه پول
پیر کوچک اندام
صفه، ایوان، رواق
خیرو. خیری، گل همیشه بهار
زور، قوت، توانایی، قدرت
پادشاه
خسرو سیارگان: کنایه از خورشید
خسرو مشرق: کنایه از خورشید
خسرو سیارگان: کنایه از خورشید
خسرو مشرق: کنایه از خورشید