جدول جو
جدول جو

معنی خیازنه - جستجوی لغت در جدول جو

خیازنه(خَ زَ نَ / نِ)
خواهر زن. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: لهجه ای در خواهر زن از: خیا (خو، خواهر) + زنه (زن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیازند
تصویر کیازند
(پسرانه)
پادشاه بزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیازند
تصویر کیازند
پادشاه بزرگ و عظیم الشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خازنه
تصویر خازنه
خواهر زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیازچه
تصویر پیازچه
پیاز کوچک، نوعی پیاز که بیخ آن کوچک تر و نازک تر است و جزء سبزی های خوردنی است و آن را خام می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرزنه
تصویر شیرزنه
چوبی که با آن شیر یا دوغ را به هم می زنند تا مسکۀ آن جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
آلت فولادی با دستۀ چوبی شبیه تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کنند، آسیاآژن، آژینه، آس افزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازنه
تصویر موازنه
هم وزن کردن، سنجیدن دو چیز و برابر کردن آن ها با هم، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی هم وزن در دو مصراع، برای مثال آنکه بیرون برد رفعش چین ز ر خسار سپر / و آنکه دور افکند عدلش خم ز ابروی کمان ی پرتوی از رای او پیرایۀ خورشیدوماه / نکته ای از لفظ او سرمایۀ دریاوکان (ظهیر فاریابی - ۱۳۹)، مماثله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
قصد کننده، آهنگ کننده، دست اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ زَ دَ / دِ)
کنایه از بدبخت. کنایه از بیچاره. آنکه بدبخت و بی کس شده
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ / نِ)
خواهر زن چه خاء مخفف خواهر است و زنه معلوم است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع). خواهر زن که خیازنه هم گویندش. (شرفنامۀ منیری) (رشیدی) (سراج اللغه) (کشف اللغه) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغه) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378)
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
تأنیث خازن. رجوع به خازن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لا)
دغلی وناراستی کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیانت کردن. (از تاج المصادربیهقی) (از مصادر زوزنی). مصدر دیگر است برای ’خون’
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیازچه
تصویر پیازچه
پیاز کوچک و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیازره
تصویر بیازره
جمع بیزار، پارسی تازی گشته بازداران، بازاریان (کشاورزان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
آهنگ و اداره کننده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاژنه
تصویر دیاژنه
فرانسوی میانزادی زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
موازنه: موازنه در فارسی: همسنگی، همسنجی، ترازنش تراز ناکی هم وزن کردن، سنجیدن دو چیز مقایسه کردن، هم وزنی، سنجش مقایسه، آوردن دو جمله دو مصراع یا دو بیت که کلمات آنها بترتیب با هم هم وزن (وزن عروضی) باشند مانند: (شاهی که رخش او را دولت بود دلیل شاهی که تیغ او را نصرت بود فسان) (مسعود سعد. المعجم. مد. چا. 251: 1) توضیح} ترصیع {اعم از موازنه است. یا سیاست موازنه. عبارتست از حفظ منافع مشترک بین دولتهایی که بمنظور حفظ استقلال خود باید از تفوق یکی بر دیگران مانع آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازنه
تصویر خازنه
خواهر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزنده
تصویر خیزنده
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطیه
تصویر خیاطیه
گروهی از خرد گرایان (معتزله) پیروان ابوالحسین بن الخیاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
دهان دره، دهن دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوازنده
تصویر خوازنده
عروس، نامزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
((زَ نِ))
آزینه، آلتی فولادی شبیه به تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کردند، آژینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیازچه
تصویر پیازچه
((چِ))
پیاز خرد، پیاز کوچک، گونه ای از پیاز و کوچک تر از پیاز که جزو سبزی های خوردنی استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
((خَ زِ))
حالتی که به سبب خستگی، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصله کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ فارسی معین
چوبی که با آن شیر یا دوغ را به هم می زنند تا مسکه از دوغ جدا شود، خمره کره گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیازند
تصویر کیازند
((زَ))
پادشاه بزرگ و عظیم الشأن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازنه
تصویر موازنه
((مُ زَ نَ یا نِ))
وزن کردن، سنجیدن دو چیز با هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
((زَ د))
قصدکننده، آهنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خازنه
تصویر خازنه
((زَ نِ))
خواهرزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازنه
تصویر موازنه
برابری، همسنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزابه
تصویر خیزابه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
قصد کننده
فرهنگ واژه فارسی سره