جدول جو
جدول جو

معنی خوشنویس - جستجوی لغت در جدول جو

خوشنویس
خطاط
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
خوشنویس
کسی که خط نیک از روی تعلیم نویسد، خطاط
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
فرهنگ لغت هوشیار
خوشنویس
آنکه خط را به زیبایی می نویسد، خطاط
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
فرهنگ فارسی عمید
خوشنویس
((~. نِ))
خطّاط
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوشنویسی
تصویر خوشنویسی
خطاطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشنویسی
تصویر خوشنویسی
خوش خطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودنویس
تصویر خودنویس
قلمی با محفظۀ جوهر و بدون نیاز به زدن در دوات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودنویس
تصویر خودنویس
((~. نِ))
نوعی قلم دارای محفظه ای که جوهر را در آن می ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشنودی
تصویر خوشنودی
رضایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشبویه
تصویر خوشبویه
عطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رو نویس
تصویر رو نویس
عمل رونوشت برداشتن استنساخ کردن کپیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قلمی که مایع نوشتنی در مخزن آن جای دارد و برای نوشتن احتیاجی بدوات ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نیکو نوازد (آلات موسیقی را) کسی که نیکو ساز بزند خنیاگر و سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشرویی
تصویر خوشرویی
عمل خوشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشخویی
تصویر خوشخویی
خوش اخلاقی نیکخویی مقابل بدخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبویی
تصویر خوشبویی
دارای بوی خوش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنویس
تصویر دورنویس
((نِ))
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، نمابر، پست تصویری، فاکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش نویسی
تصویر خوش نویسی
Penmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
การเขียนพู่กัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
כְּתִיבָה יָפָה
دیکشنری فارسی به عبری