خوب خوانی. نیکوخوانی. خوش آوازی. خوش صدائی: سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را بملک دیگر اندازیم. حافظ. ، عمل خوش خواندن نوشته ها. مقابل خوش نویسی
خوب خوانی. نیکوخوانی. خوش آوازی. خوش صدائی: سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را بملک دیگر اندازیم. حافظ. ، عمل خوش خواندن نوشته ها. مقابل خوش نویسی
عمل خونخوار. خون آشامی. خونریزی. سفاکی. (ناظم الاطباء) : بخونخواری مکن چنگال را تیز کزین بی بچه گشت آن شیر خونریز. نظامی. ، کنایه از غم و اندوه باشد. (ناظم الاطباء)
عمل خونخوار. خون آشامی. خونریزی. سفاکی. (ناظم الاطباء) : بخونخواری مکن چنگال را تیز کزین بی بچه گشت آن شیر خونریز. نظامی. ، کنایه از غم و اندوه باشد. (ناظم الاطباء)