- خوشاب (دخترانه)
- آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
معنی خوشاب - جستجوی لغت در جدول جو
- خوشاب
- تر و تازه، آبدار
- خوشاب
- کمپوت، آب دار، تر و تازه،
برای مثال میوۀ خوشاب، خوش آب و رنگ (بیشتر در صفت جواهر مخصوصاً مروارید)
- خوشاب ((خُ))
- آبدار، تر و تازه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیره انگور
ولگردان بیسر و پایان، گروه ها مردمان
خون آمخیته به آب، اشک خونین. یا خوناب زرد. اشک
کچوله از گیاهان
آب تیرۀ آمیخته با لای و لجن
شیره، شیرۀ انگور، شیرۀ خرما که جوشانده شده باشد
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
آب ممزوج بالج آب لای ناک
آب زندگی: (از آنجا خبر داد کار آزمای که نوشاب را در سیاهی است جای) (نظامی)
خون آمیخته به آب، اشک خونین
انگور، شیره انگور
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، آب خضر، جان افزا، جان فزا، چشمۀ الیاس، آب حیات، عین الحیات، چشمۀ حیوان، شربت حیوان، چشمۀ زندگی، چشمۀ نوش، شربت خضر، آب بقا، ماالحیاة، چشمۀ حیات، آب حیوان، چشمۀ خضر
چوب فروش
حالت آسایش و راحتی
دال بر تحسین است نیکا، طوبی
((خا))
فرهنگ فارسی معین
حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید، غافل، بی خبر، جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد
خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری
خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری
((خَ))
فرهنگ فارسی معین
جعبه ای است فلزی حاوی گلوله ها که آن را در سلاح های گرم جای دهند و گلوله به توالی از آن وارد لوله می شود
محفظۀ فلزی مخزن گلوله که به اسلحه وصل می شود و گلوله از آن وارد لولۀ اسلحه می شود، نوعی محفظۀ فیلم که همراه با فیلم در دوربین قرار می گیرد
حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد،
تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا،
کنایه از بی خبر، جهتی که پرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارع خوابیدن
خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا،
کنایه از بی خبر، جهتی که پرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارع خوابیدن
خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
لال خوشاب لال آبدار، لب دلستان