توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسه
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسِه
ای خوش. طوبی. مرحبا. بسیار خوش. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا: خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله. شاکر بخاری. رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین. فردوسی. اگرچه من ز عشقش رنجه گشتم خوشا رنجی که نفزاید ملالا. عنصری. خوشم نبید و خوشا روی آنکه داد نبید. منوچهری. خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار. منوچهری. شبی گذاشته ام دوش خوش بروی نگار خوشا شبی که مرا دوش بود با رخ یار. فرخی. خوشا آنکس که بارش کمترک بی. باباطاهر عریان. بت زنجیرموی از گفتن او برآشفت ای خوشا آشفتن او. نظامی. زهی آسایش و راحت نظر را کش تو منظوری خوشا بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی. سعدی. خوشا وقت مجموع آنکس که اوست. سعدی. خوشا تفرج نوروز خاصه درشیراز. سعدی. در این خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می فروشان. حافظ. خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم. حافظ. دلم از قیل و قال گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول. شیخ بهائی. - خوشا بحال تو، طوبی لک. خنک ترا
ای خوش. طوبی. مرحبا. بسیار خوش. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا: خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله. شاکر بخاری. رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین. فردوسی. اگرچه من ز عشقش رنجه گشتم خوشا رنجی که نفزاید ملالا. عنصری. خوشم نبید و خوشا روی آنکه داد نبید. منوچهری. خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار. منوچهری. شبی گذاشته ام دوش خوش بروی نگار خوشا شبی که مرا دوش بود با رخ یار. فرخی. خوشا آنکس که بارش کمترک بی. باباطاهر عریان. بت زنجیرموی از گفتن او برآشفت ای خوشا آشفتن او. نظامی. زهی آسایش و راحت نظر را کش تو منظوری خوشا بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی. سعدی. خوشا وقت مجموع آنکس که اوست. سعدی. خوشا تفرج نوروز خاصه درشیراز. سعدی. در این خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می فروشان. حافظ. خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم. حافظ. دلم از قیل و قال گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول. شیخ بهائی. - خوشا بحال تو، طوبی لک. خنک ترا
مانده. خسته. آزرده. مالیده. فرسوده. فرسوده شده. (ناظم الاطباء). - پای خوست، زمین یاچیزی که در زیر پای کوفته شده باشد. لگدمال شده. - چنگالخوست، هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند
مانده. خسته. آزرده. مالیده. فرسوده. فرسوده شده. (ناظم الاطباء). - پای خوست، زمین یاچیزی که در زیر پای کوفته شده باشد. لگدمال شده. - چنگالخوست، هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند
نام ناحیتی است به بیرجند و بدانجا درخت اناری است که محیط تنه آن متجاوز از 80 سانتیمتر است و هر سال 400 کیلوگرم بار میدهد، (از یادداشت مؤلف)، در فرهنگ جغرافیایی ایران این ناحیه چنین وصف شده نام یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان بیرجند است، این بخش در قسمت باختری بیرجند واقع و محدود است از شمال بشهرستان فردوس، از باختر بکویر لوت و از خاور به بخش حومه و بخش درمیان و از جنوب بدهستان عرب خانه و کویر لوت، موقعیت بخش کوهستانی و هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و آبادیهای واقع در جلگه گرمسیری می باشد، بخش خوسف از سه دهستان بنام مرکزی و گل فریز و قیس آباد تشکیل شده و دارای 290 آبادی بزرگ و کوچک می باشد، جمع نفوس آن 28357 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام ناحیتی است به بیرجند و بدانجا درخت اناری است که محیط تنه آن متجاوز از 80 سانتیمتر است و هر سال 400 کیلوگرم بار میدهد، (از یادداشت مؤلف)، در فرهنگ جغرافیایی ایران این ناحیه چنین وصف شده نام یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان بیرجند است، این بخش در قسمت باختری بیرجند واقع و محدود است از شمال بشهرستان فردوس، از باختر بکویر لوت و از خاور به بخش حومه و بخش درمیان و از جنوب بدهستان عرب خانه و کویر لوت، موقعیت بخش کوهستانی و هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و آبادیهای واقع در جلگه گرمسیری می باشد، بخش خوسف از سه دهستان بنام مرکزی و گل فریز و قیس آباد تشکیل شده و دارای 290 آبادی بزرگ و کوچک می باشد، جمع نفوس آن 28357 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
صورت که در پالیزها برپای کنند گریختن سباع و وحش را. (یادداشت مؤلف). علامت و صورتی که در فالیزها و کشت زارها نصب کنند تا جانوران از دیدن وی گریزند. (ناظم الاطباء). مترس. لعین. ضبغطری ̍، کخ. مترسک، لاس مست. فحل آمده. (یادداشت مؤلف). - خوسه شدن ماده سگ، به فحل آمدن ماده سگ. صروف. (یادداشت مؤلف)
صورت که در پالیزها برپای کنند گریختن سباع و وحش را. (یادداشت مؤلف). علامت و صورتی که در فالیزها و کشت زارها نصب کنند تا جانوران از دیدن وی گریزند. (ناظم الاطباء). مترس. لعین. ضَبَغْطَری ̍، کخ. مترسک، لاس مست. فحل آمده. (یادداشت مؤلف). - خوسه شدن ماده سگ، به فحل آمدن ماده سگ. صُروف. (یادداشت مؤلف)