جدول جو
جدول جو

معنی خوردین - جستجوی لغت در جدول جو

خوردین(خُ وَ)
دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران، شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. این ده در کوهستان واقع شده با آب و هوای سردسیری و 693 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه ولیان و محصول آن غلات و بنشن و صیفی و انگور و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی کرباسبافی و گیوه چینی. یک باب دبستان دارد و بدانجا امامزاده ای است. راه مالرو و از طریق قلعه چندار می توان ماشین برد. قلعۀ ازنق جزء این ده می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردیس
تصویر خوردیس
(دخترانه)
مانند خورشید، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فوردین
تصویر فوردین
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردین، کوردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردی، گوردین
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ)
شهری است که مسیح نبوت تهدیدآمیز درباره آن و کفر ناحوم و بیت صیدا فرمود. روبینصن گمان دارد که خورزین در نزدیکی تل حوم بوده است و دیگران در نزد کرازه اش دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشد. دو جوال که نیمی از دهانۀ هر دو را بهم دوزند. بارجامه. باردان. (یادداشت مؤلف) :
یار تو خورجین تست و کیسه ات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است، نظیر: لامذهب، بدمذهب: و مزدک خواردین لعنهاﷲ در روزگار او پدید آمد. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران واقع در 6هزارگزی جنوب باختر تجریش و دوهزارگزی ونک. این دهکده دردامنۀ کوه قرار دارد با هوای سرد. آب آن از دو رشته قنات است و در بهار از رود خانه اوین و درکه نیز مشروب میشود. محصول آن غلات و بنشن و یونجه و یک باغ اربابی نیز دارد. شغل اهالی زراعت و ژاکت و شال پشمی بافی است. چناری کهن سال بدانجا است. از ونک میتوان بدان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
شوربا، و معرب آن خردق و خردیق است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ)
ماه اول بهار که آغاز سال ایرانیان است و فروردین نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فُو رَ)
فروردین. (یادداشت مؤلف) :
همان تا بیاید مه فوردین
که بفزاید اندر جهان هور دین.
فردوسی.
رجوع به فروردین شود
لغت نامه دهخدا
به معنی کوردی باشد که جامۀ پشمین است، (برهان) (آنندراج ذیل کوردی)، جامۀ پشمین، کوردی، گوردین، گوردی، (فرهنگ فارسی معین)، جامۀ پشمین درشت، جامۀ نمدین، رشیدی گوردین ضبطکرده، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کبر کردندی همه بر کتفشان نی کوردین
صدر جستندی همه در پایشان نی چاچله،
مسعودسعد،
حاجت گفتار نیست زآنکه شناسد همه
سندس خضر از پلاس، عبقری از کوردین،
خاقانی (از فرهنگ رشیدی)،
کتان رنگین نیکو سیصد لت، کوردینهای زرین ... سیصد، (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار)، انواع طرایف کتانی و پنبه و صوف و کوردینها بر اصناف مختلف ... (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، از فرهنگ فارسی معین)،
ز برف، پشت زمین را حواصل است لباس
ز ابر، سفت هوا جامه کوردین دارد،
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج)،
و رجوع به کوردی شود، گلیم و پلاس را نیز گویند، (برهان)، گلیم، (فرهنگ فارسی معین)، گلیم، کسا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
گلیم و پلاس، جامۀ پشمین، (برهان)، جامه ای است از پشم تا کمر مانند کپنک، فقرا و درویشان پوشند، (انجمن آرا) (آنندراج)، صحیح کوردین است، رجوع به کوردین شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
خورجین. جامه دان. (ناظم الاطباء).
- خورچین کردن، چیدن. خوشه چیدن. (ناظم الاطباء).
- ، اجاره کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ یِ)
نام باستانی ناحیۀ کوهستانی میان کردستان و دریاچۀ وان
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 65 هزارگزی شمال سعیدآباد با 100 تن جمعیت، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ یَ)
نام سه تن از امپراتوران روم: 1- گوردی یان نخست که در سال 238 میلادی دو ماه سلطنت کرد. 2- پسرش گوردی یان دوم که در همین سال پادشاهی کرد. 3- گوردی یان سوم (پرهیزگار) که نوۀ گوردی یان اول بوده و از سال 238 تا 244 میلادی پادشاهی کرد
لغت نامه دهخدا
گلیم و پلاس، جامه ایست پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
پلاس، ضخیم، گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
ماه اول سال شمسی و آن مدت توقف آفتابست در برج حمل و مدت آن را اکنون 31 روز گیرند، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی (فروردین روز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
گلیم و پلاس، جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوردین
تصویر فوردین
((فَ وَ))
اولین ماه از هر سال شمسی که خورشید در حرکت ظاهری خود در برج حمل (برّه) قرار می گیرد، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی، فرودین، فوردین، فروردین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
((دِ))
جامه پشمین، گلیم، پلاس
فرهنگ فارسی معین
اطعمه، خوراکی، ماکول
متضاد: نوشیدنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باردان، جامه دان، خرج، توبره، جوال، خرجینه، خورجینه، کیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رو به آفتاب، از توابع دهستان جنت رودبار تنکابن، مکان و جایی که همواره.، آفتاب گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچولو
فرهنگ گویش مازندرانی
خورنده، خوراکی
دیکشنری اردو به فارسی
میکروسکوپی، میکروسکوپ
دیکشنری اردو به فارسی