به معنی کوردی باشد که جامۀ پشمین است، (برهان) (آنندراج ذیل کوردی)، جامۀ پشمین، کوردی، گوردین، گوردی، (فرهنگ فارسی معین)، جامۀ پشمین درشت، جامۀ نمدین، رشیدی گوردین ضبطکرده، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کبر کردندی همه بر کتفشان نی کوردین صدر جستندی همه در پایشان نی چاچله، مسعودسعد، حاجت گفتار نیست زآنکه شناسد همه سندس خضر از پلاس، عبقری از کوردین، خاقانی (از فرهنگ رشیدی)، کتان رنگین نیکو سیصد لت، کوردینهای زرین ... سیصد، (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار)، انواع طرایف کتانی و پنبه و صوف و کوردینها بر اصناف مختلف ... (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، از فرهنگ فارسی معین)، ز برف، پشت زمین را حواصل است لباس ز ابر، سفت هوا جامه کوردین دارد، کمال الدین اسماعیل (از آنندراج)، و رجوع به کوردی شود، گلیم و پلاس را نیز گویند، (برهان)، گلیم، (فرهنگ فارسی معین)، گلیم، کسا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)