جدول جو
جدول جو

معنی خوردنیک - جستجوی لغت در جدول جو

خوردنیک
ذره ی کوچک، بسیار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردیس
تصویر خوردیس
(دخترانه)
مانند خورشید، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ نَ)
خوردن اندک. خوردن کم. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوردنک و خفتنک، کنایه از خوابیدن فوری بعد ازغذا
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
شوربا، و معرب آن خردق و خردیق است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ گَهْ)
خوردنگاه. محل غذا. جای خوراک. مأکل. (یادداشت مؤلف) :
یکی عید گرانمایه جمال ماه ذی الحجه
یکی نوروز فرخنده کمال ماه فروردین
از این آراسته شد کعبه چون خوردنگه خسرو
وزآن افروخته شد دشت چون خوردنگه شیرین.
لامعی
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
پر چین و شکنج.
- نوردناک شدن، نوردناک گردیدن، چین پیدا کردن.
- ، توبرتو شدن چیزی. (یادداشت مؤلف) : تعکّن، نوردناک گردیدن شکم و توبرتو شدن چیزی. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آوردنی
تصویر آوردنی
در خور آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
کوچکی، صغیری
فرهنگ لغت هوشیار
اطعمه، خوراکی، ماکول
متضاد: نوشیدنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ر خوردنی که بوی خوش دارد به خواب دیدن نیکی است. اگر ناخوش بود، دلیل بر شر و بدی کند و سیر و پیاز در خواب، دلیل بر غم و اندوه کند و تباهی حال وی و گویند که، دلیل بر مال حرام کند و در آن راحت و خیر نباشد. اگر بیند که خورش تلخ و ناخوش خورد، دلیل بر درویشی و بیچارگی کند. محمد بن سیرین
خورش چون به طعم شیرین بود، دلیل بر خرمی و شادی کند و چون به طعم ترش و ناخوش و تلخ و شور بود، دلیل بر رنج و اندوه کند و خوردنی فروش به تاویل خداوند سخن است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
Corrosiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosivité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بسیار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچولو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
부식성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korozyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
腐食性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
שִׁחְרוּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
जंग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korosivitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
ความกัดกร่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosiviteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
коррозийность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosività
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
腐蚀性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korozja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
корозійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
Korrosivität
دیکشنری فارسی به آلمانی
میکروسکوپی، میکروسکوپ
دیکشنری اردو به فارسی
خورنده، خوراکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
kutu
دیکشنری فارسی به سواحیلی