کم سال. جوان. طفل. (ناظم الاطباء). مقابل سالخورده. (آنندراج). صغیر. مقابل کلانسال و کهن سال. (یادداشت بخط مؤلف) : که دانست کاین کودک خردسال شود با بزرگان چنین بدسگال ؟ نظامی. هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش. صائب (از آنندراج). بمکتب خانه درسم دهد عشق که پیر عقل طفل خردسالی است. مخلص کاشی (از آنندراج). ولیکن خردسالانند و پیران شفاعت می کند بخت جوانم. ؟
کم سال. جوان. طفل. (ناظم الاطباء). مقابل سالخورده. (آنندراج). صغیر. مقابل کلانسال و کهن سال. (یادداشت بخط مؤلف) : که دانست کاین کودک خردسال شود با بزرگان چنین بدسگال ؟ نظامی. هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش. صائب (از آنندراج). بمکتب خانه درسم دهد عشق که پیر عقل طفل خردسالی است. مخلص کاشی (از آنندراج). ولیکن خردسالانند و پیران شفاعت می کند بخت جوانم. ؟
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره (از آنندراج). صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما. اسماعیل ایما (از آنندراج). هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند. صائب (از آنندراج)
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره (از آنندراج). صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما. اسماعیل ایما (از آنندراج). هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند. صائب (از آنندراج)